داستان از جایی شروع میشود که یک روز صبح، تمام نمایشگرها در سراسر شهر از کار میافتند. نه تلفن همراهی روشن میشود، نه لپتاپی بالا میآید و نه حتی ساعت دیجیتالی زمان را نشان میدهد. این اتفاق زندگی روزمره مردم، مخصوصا نوجوانی به نام «استلا»، را به هم میریزد و او ناگهان خود را در دنیایی بدون تکنولوژی میبیند؛ دنیایی که کسی برایش آماده نیست.
استلا که همیشه به برنامهریزی و نظم زندگی دیجیتالیاش تکیه کرده بود، حالا باید با واقعیت جدید کنار بیاید. نبود نمایشگرها باعث میشود روابط انسانی، اختلافات خانوادگی و حتی دوستیهای قدیمی از نو تعریف شوند. او در مسیر تلاش برای پیدا کردن راهحل، با اتفاقاتی روبهرو میشود که نگاهش به زندگی را تغییر میدهد و مجبورش میکند به احساسات و نیازهایی توجه کند که قبلا آنها را نادیده میگرفت.
در ادامه، استلا همراه با خانواده و دوستانش وارد سفری غیرمنتظره میشود؛ سفری که در آن باید بدون هیچ ابزار دیجیتال، چالشهای کوچک و بزرگ زندگی را حل کنند. هر قدمی که برمیدارند، آنها را به درک تازهای از ارتباطات واقعی، مسئولیتپذیری و معنا دادن به روزمرگیها میرساند. در نهایت، روشن میشود که نبود نمایشگرها شاید آغاز فروپاشی نبوده، بلکه شروع تجربهای است که میتواند همهچیز را عمیقتر، صمیمانهتر و واقعیتر کند.