در گذرگاه شب و روزت اگر خار و خسی است، با دو انگشت کرامت بر کن و آزاد باش. بعد از خواندن پاره نکردیم قصۀ زندگی زنی از خلال نامههایش است. نامههایی صدساله که هنگام تخریب یک ساختمان قدیمی در یک چمدان پیدا شدند. قصۀ رباب دیدهبان، زنی ساده و معمولی که در روشنایی شعلۀ تنها چراغ خانه مینشست و برای خودش، برای من و برای تو مینوشت و بخش مهمی از تاریخ ایران را بازمیگفت؛ بخشی که در پستوها، نامهها و چمدانهای چرمی قدیمی و توی زیرزمینهای خاکگرفتۀ خانههای کلنگی گم شده بود. قصۀ خودش و تمام زنانی را که برای اولین بار، بیخجالت و ترس از عشق و درد و حتی خشمشان حرف زدند، زنانی که دندان روی هم فشردند، از پلههای مرمری ساختمان تلگرافخانه بالا رفتند، در اتاقهای دلگیر روسای بیحوصله را باز کردند و روشن و سربلند وارد شدند و به قول پدر رباب حتی کاری مردانه کردند؛ اما همیشه زن بودند، عاشق بودند و عاشق ماندند.