سامی کبرس، دانشجوی جوان کالج که با دوستانش در اسپانیا مشغول گشتوگذار است. یک روز صبح با دستهای پوشیده با خون بیدار میشود. چاقویی هم در دست دارد. جسد دوستدخترش کنار او افتاده، آنا. او مرده است. کیرس نمیداند چه اتفاقی افتاده. صدای فریاد او افکارش را در خود غرق میکند و بعد... او میگریزد. بیست و دو سال بعد، کیرس که حالا یک بازرس خصوصی است، تازه پدر شده و با کارهای نظارتی سطح پایین و با آموزش دادن کارآگاه بعد از اینها در یک کلاس شبانه واقع در نیویورک بدهیهایش را بازپرداخت میکند. یک شب چهره آشنایی را ته کلاسش میبیند. آنا. مطمئنا خودش است. به محض این که کیرس با او چشم در چشم میشود، آنا پا به فرار میگذارد. برای کیرس چارهای باقی نمیماند. میداند که باید این زن را پیدا و معمای ناممکنی را که از آن روز وحشتناک هر لحظه بیداریاش را به خود مشغول کرده حل کند. تحقیقاتش او را به رویارویی با گذشته وا میدارد... و اثبات میکند که پس از این همه وقت، او فریبناپذیر است.