کتاب بیراه

Against Nature
کد کتاب : 18311
مترجم :
شابک : 978-9643125815
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 336
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 1884
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

برنده جایزه اسکات مونکریف سال 1999

معرفی کتاب بیراه اثر یوریس کارل هویسمانس

کتاب « بیراه » یکی از تکان دهنده ترین رمان های فرانسوی قرن نوزدهم بود . هنگامی که این کتاب در سال 1884 منتشر شد ، زیبایی شناسان ، شاعران و روشنفکران اروپایی را هیجان زده کرد ، زیرا به دلیل لحن برجسته ی شخصیت اصلی ،داستان انحطاطی بی حد و حصر داشت و همین شخصیت حتی وحشتناک بود ، که جامعه بورژوازی را تأسیس کرد . "دس اسینتس" یک اشرافی سطح پایین ، اما روشنفکری سطح بالا و از درون ، فردی فرهنگی و کتاب خوان است که دیگر نمی تواند زندگی معاصر پاریس را به هیچ وجه تحمل کند ! در جوانی ، او محیط راهب ها و زندگی آکادمیک را تجربه کرده بود ، اما آن ها را نا تمام رها کرد و خود را در لذت های نفسانی در پاریس فرو برد ، اما این سبک از زندگی نیز وی را راضی نمی کند و تصمیم می گیرد به خانه ای در دهکده ای در حومه شهر نقل مکان کند . او در این مکان می تواند فضای محیط داخلی کنترل شده دقیق و کوچکی را که بر طبق سلیقه ی هنری خاص خودش است ، ایجاد کند . سرانجام او می تواند به تنهایی با کتاب های خود ، تأملات و نیازهای خود زندگی کند . هیچ چیز نمی تواند در نحوه زندگی او ، آنچه می خواهد ببیند ، آن چه می خواند ، مطالعه می کند ، بو می کند و غذایی که می خورد ، دخالت کند . با این حال ، چنین زندگی افراطی و کاملا شخصی ، حتی در یک روشن فکر بلند مرتبه و زمینه ی حساس هنری، هر چیزی را اثبات می کند به جز ، راحتی و رضایت بخش بودن .

کتاب بیراه

یوریس کارل هویسمانس
ژوریس کارل اوئیسمانس (Joris-Karl Huysmans) از جمله بزرگترین رمان نویسان فرانسوی و یکی از چهره‌های برجسته ادبیات جهان است.اوئیسمانس در ۵ فوریه ۱۸۴۸ در پاریس، از مادری فرانسوی و پدری هلندی، متولد شد.فعالیت‌های ادبی اش را به سه دوره متمایز و متفاوت می‌توان تقسیم کرد:نخستین آثارش ناتورالیستی بودند؛ رمان‌های «مارت» (۱۸۷۶)، «خواهران و اتار» (۱۸۷۹)، «زندگانی مشترک» (۱۸۸۱) و داستان کوتاه «کوله پشت بر دوش» (۱۸۸۰) ماندگارترین نوشته&zwn...
قسمت هایی از کتاب بیراه (لذت متن)
غضبی شدید بر وجودش هجوم آورد که، همچون تندباد، تلاش هایش را برای رضا به قضا دادن و کوشش هایش را برای بی تفاوت ماندن می روفت. نمی توانست این حقیقت را از خود کتمان کند: دیگر چیزی نبود که به آن دل ببندد، هیچ چیز، همه چیز بر باد فنا رفته بود؛ بورژواها، مانند کسانی که به پیک نیک بروند بر ویرانه های شکوهمند کلیسا - تلی از آوار، که مشتی مردمان وقیح، با رفتار مستهجن و مزاح های قبیح حرمتش را زیر پا می گذاشتند - جمع می شدند، شکم چرانی می کردند و تا می توانستند تنقلات می خوردند، که گویی آنجا محل تفریح و تفرج باشد. آیا خداوند هولناک سفر آفرینش و مصلوب پریده رنگ جلجتا، حداقل یک بار دیگر، برای اثبات وجودشان، عزم نمی کردند که طوفان های زیر و زبرکننده را بر پا دارند، باران های آتشین را، که در گذشته شهرهای مستوجب عقوبت و بلاد فرورفته در تباهی را به ویرانی کشانده بودند، باز برافروزند؟ آیا این لجن همچنان جاری می شد و این جهان کهنه و پوسیده را، که بر آن جز بذرهای بیدادگری نمی روییدند و از آن جز خرمن رسوایی و روسیاهی درو نمی کردند، فرا می گرفت؟ غفلتا، در باز شد؛ دور از او، در آستانه اتاق، مردانی را دید که کلاه سه گوش بر سر داشتند، گونه هایشان را دو تیغه اصلاح کرده بودند و ریش باریکی زیر لب هایشان به چشم می خورد، و صندوق ها و مبل ها را جابه جا می کردند؛ سپس، خدمتکار سالخورده، در حالیکه چند بسته کتاب را همراه می برد، در را پشت سرش بست. د. اسنت، درمانده، خود را بر صندلی رها کرد. زیر لب گفت: «دو روز دیگر، در پاریس خواهم بود؛ بگذریم، همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد؛ امواج میانمایگی بشری، مانند آبخیزی سترگ، تا آسمان بالا می روند و پناهگاهی را که، علی رغم میل باطنی ام، سیل گیرهایش را می گشایم، فرو می بلعند. وای بر من! شهامتم را باخته ام و قلبم دردمند است! - پروردگارا، بر این مسیحی دودل و مشکوک، بر این ناباور بی ایمان که اعتقاد راسخ و راستین را می جوید، بر این زندانی محکوم به اعمال شاقه حیات که، یکه و تنها، میان ظلمت، زیر آسمانی راه می سپارد که دیگر انوار تسلی بخش امید فرسوده بر آن پرتو نمی افکنند، رحمت بی پایانت را ارزانی دار!»