کتاب خرمگس

The Gadfly
کد کتاب : 22714
مترجم :
شابک : 978-6009412686
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 416
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1897
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

خرمگس
The Gadfly
کد کتاب : 20496
مترجم :
شابک : 978-9640015711
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 328
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1897
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 31
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

خرمگس
The Gadfly
(چرم،لب طلایی)
کد کتاب : 76726
مترجم :
شابک : 978-6008708087
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 439
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1897
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

خرمگس
The Gadfly
کد کتاب : 36196
مترجم :
شابک : 978-9647736312
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 504
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1897
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

خرمگس
The Gadfly
کد کتاب : 110251
مترجم :
شابک : 978-6008394730
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 402
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 1897
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

خرمگس
The gadfly
(رمان کلاسیک)
کد کتاب : 116724
مترجم :
شابک : 978-6009312597
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 440
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 1897
نوع جلد : زرکوب
زبان کتاب : فارسی و انگلیسی
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب خرمگس اثر اتل لیلیان وینیچ


رمان خرمگس نوشته ی اتل لیلیان وینیچ، نویسنده ی ایتالیایی است. در کتاب خرمگس آرتور برتون ، یک کاتولیک انگلیسی ، برای آنکه بیاموزد چگونه کشیش شود به ایتالیا سفر می کند. او در حین سفرش ایده های رادیکالی را کشف می کند ، از کاتولیک چشم پوشی کرده و ایتالیا را ترک می کند. در حالی که مدتی را در دوری سپری می کند ، سختی های زیادی را متحمل می شود ، اما با شور و حرارتی انقلابی دوباره برمی گردد. او روزنامه نگار می شود ، و در مجلات، طنز درخشان خود را با نام مستعار خرمگس منتشر می کند. او تحت این مطالب که درمجلات چاپ می کند ایده های رادیکال خود را نیز تبیین می کند. مقامات محلی بزودی در صدد دستگیری وی برمی آیند. جما ، معشوق او و پادره مونتانلی ، کشیش وی ، از طریق روابط تراژیک خود با شخصیت اصلی یعنی آرتور ، اشکال مختلفی از عشق را نشان می دهند: مذهبی ، عاشقانه و خانوادگی. داستان خرمگس این احساسات را با تجربه های آرتور به عنوان یک انقلابی مقایسه می کند ، به ویژه رابطه بین احساسات مذهبی و انقلابی. بسیاری شخصیت خرمگس را با مسیح مقایسه کرده اند.
خرمگس رمانی جذاب و تاثر برانگیز است که در عین حال که به توصیف احساسات آدمی و روابط آدم ها با یکدیگر می پردازد تمرکزش را بر مسائل سیاسی و اجتماعی دهه های 30 و 40 قرن نوزدهم در ایتالیا می گذارد و همچنین از پرداختن به مسائل فلسفی و اعتقادی نیز غافل نمی شود.

کتاب خرمگس

اتل لیلیان وینیچ
اِتِل لیلیان وُینیچ (Ethel Lilian Voynich)‏ (۱۱ مهٔ ۱۸۶۴ – ۲۷ ژوئیهٔ ۱۹۶۰) رمان‌نویس و موسیقی‌دان ایرلندی بود.اِتِل لیلیان وُینیچ در خانوادهٔ جرج بول، از دانشمندان برجستهٔ انگلیسی، در ۱۱ مهٔ ۱۸۶۴ دیده به جهان گشود. پدر وی پروفسور ریاضیات بود. مادرش، مری اورست، دربارهٔ مسائل اجتماعی مقالاتی می‌نوشت. جرج اورست، عموی مادر او، جغرافی‌دان مشهوری بود و مرتفع‌ترین قلهٔ جهان نیز، به پاس تحقیقات وی، در رشته‌کوه‌های هیمالیا، اورست نام گرفته‌است.اتل از ک...
قسمت هایی از کتاب خرمگس (لذت متن)
رستگاری تان را جاودانه در آغوش بگیرید، از ثمره اش بهره ببرید! من آن را همچون استخوانی که جلوی سگ های گرسنه ی خیابانی می اندازند، به سوی شما افکندم! دیگر از بهای غذایی که می خورید نگران نباشید، بیایید شکم تان را از گوشت تن پسرم پر کنید! ای بربرهای آدم خوار، ای خون آشامان مرده خوار! اینک از گوشت تن پاره ی جگر من بخورید! خون گرم و جوشان قلب جگرگوشه ی من، خونی را که به خاطر شما ریخته شد، بنوشید. آن را سر بکشید، بلیسید و لب های تان را با آن سرخ کنید. هم چون کرکس های مرده خوار، گوشت را از کف یکدیگر بربایید، بر سر آن با هم بجنگید و سرانجام آن را حریصانه ببلعید؛ ولی دیگر مرا شکنجه نکنید. به این تنی که به خاطر شما قربانی شده بنگرید، قطعه قطعه و خون چکان ... هنوز قلبش از زندگی رنج آور می تپد، از این احتضار جگرسوز می لرزد؛ بیایید مسیحیان، این را بنگرید و بخورید!

صدای پدر مونتانلی در عین حال که آرام، پرطنین و گیرا بود، چنان آهنگ دلپذیری داشت که به کلامش جذابیت خاصی می بخشید. صدایش مثل سخنوران ذاتی، بسیار پخته و اصیل بود و هرگاه با آرتور حرف می زد، لحنی محبت آمیز داشت. آرتور در پاسخ گفت:«نه پدر، باید پیدایش کنم. مطمئنم آن را همین جا گذاشته اید. فکر نمی کنم هرگز بتوانید دوباره مثل آن را بنویسید.» مونتانلی مشغول کار خود شد. در آن سوی پنجره، سوسکی با بال های طلایی به طور یکنواخت وزوز می کرد و از خیابان، صدای فریاد متوالی و آزاردهنده ی یک میوه فروش سیار به گوش می رسید.