کتاب نمایشگاه پنجاه و هشت

Expo 58
کد کتاب : 21027
مترجم :
شابک : 978-6003675384
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 304
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2011
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

«جاناتان کو» از نویسندگان پرفروش در ادبیات انگلیس

معرفی کتاب نمایشگاه پنجاه و هشت اثر جاناتان کو

کتاب «نمایشگاه پنجاه و هشت» رمانی نوشته «جاناتان کو» است که اولین بار در سال 2011 انتشار یافت. «توماس فولی» را می توان تجسمی از تمام مردان انگلیسی عادی در نظر گرفت. او که به طبقه اجتماعی متوسط تعلق دارد، به همراه همسرش «سیلویا» و دختر کوچکشان در حومه شهر لندن زندگی، و به عنوان یک کارمند ساده در «دفتر مرکزی اطلاعات بریتانیا» کار می کند. پس از مدتی «توماس» از طرف شرکت، مسئول مدیریت «یک نهاد انگلیسی اصیل» می شود که در واقع بخشی از برنامه های شرکت برای حضور در یک نمایشگاه است. او برای انجام این کار، باید چندین ماه را در بلژیک بگذارند، و رویدادهایی که در این سفر برای «توماس» رقم می خورد، زندگی او را کاملا دگرگون می کند.

کتاب نمایشگاه پنجاه و هشت

جاناتان کو
جاناتان کو، زاده ی 19 آگوست 1961، نویسنده ای انگلیسی است. کو در ورسسترشایر به دنیا آمد. او در مدرسه ی کینگ ادوارد و ترینیتی کالج تحصیل کرد و پس از مدتی، به تدریس در دانشگاه وارویک روی آورد و در همین دانشگاه، در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری در رشته ی ادبیات انگلیسی تحصیل نمود. کو اولین رمان خود را در سال 1987 به چاپ رساند.
نکوداشت های کتاب نمایشگاه پنجاه و هشت
A clever novel that ends on a bittersweet note.
رمانی هوشمندانه که به شکلی تلخ و شیرین به پایان می رسد.
Publishers Weekly Publishers Weekly

Clever and funny, enthralling and moving.
هوشمندانه و خنده دار، جذاب و تکان دهنده.
Daily Mail

Rich and splendidly comic.
غنی و به شکل بسیار جذابی طنزآمیز.
Independent Independent

قسمت هایی از کتاب نمایشگاه پنجاه و هشت (لذت متن)
حالا راجع به این دختری که توی بروکسله، چی می خوای به من بگی؟ می خوای بگی قراره همه چیز رو ول کنی و بری با اون زندگی کنی؟ توی بلژیک؟ عقلت رو از دست دادی؟ اصلا از کجا می دونی اون هم همین رو می خواد؟ وقتی هزاران غریبه از همه جای دنیا توی یه جای عجیب و غریب مثل اونجا دور هم جمع میشن، معلومه از این اتفاقات احمقانه می افته.

حتی همین الان هم ممکنه از کاری که کردین، پشیمون شده باشه. شاید همین الان هم داره به خودش میگه چه کار احمقانه ای کردم، دیگه نباید تکرارش کنم و حق هم داشته باشه. من هم دارم بهت میگم کاملا فراموشش کنی. اون اصلا مهم نیست؛ زنت مهمه، بچه ات مهمه، خونواده ات مهمه. معلومه الان خوشحال نیستی، چون احمقی، اما اوضاع عوض میشه. این احساساتت هم میگذرن.

هر بار که کلمه «احمق» را به زبان می آورد، این واژه مثل بمب در سرش می ترکید. هیچ چیز نگفت، فقط اجازه داد تا کلمات آرام بگیرند و ته نشین شوند تا معنیشان آشکار شود.