یکی از ده کتاب برتر تاریخ
سرنخ تمام رئالیسم روسی را شاید بتوان در بررسی منتقدانه ی آثار گوگول یافت
اکنون پیشاپیش خوشحال بود که با دو پسرش در اردوگاه حضور پیدا کرده و بگوید: « ببینید، نگاهی به این دلاورانی که برای پیوستن به شما آورده ام بیندازید! » ؛ آن ها را به همه یاران قدیمی اش که در جنگ ها شرکت کرده و آبدیده شده بودند معرفی کند و شاهد نخستین درخشش هنرهای رزمی و ظرفیت شان در باده گساری باشد که این کار را هم جزو افتخارهای شهسواران می دانست. ابتدا فکر کرده بود آن ها را تنها بفرستد. اما ظاهر نوجوانانه، قد وبالا، زیبایی قدرت مندانه ی اندام هاشان که شور و حرارت جنگ جویی را در او برانگیخته بودند، باعث شد تصمیم بگیرد همراه شان برود، آن هم همین فردا، حال آن که هیچ اجباری به این کار نداشت و خودرایی و کله شقی اش باعث گرفتن چنین تصمیمی شده بود.
از ساعت ها پیش، ماه در بلندای آسمان بر سراسر حیاط که پر بود از خفتگان، توده های انبوه درختان بید و پرچین هایی که علف های بلند آن ها را در خود پوشانده بودند، نورافشانی می کرد. زن بی نوا همچنان بالای سر عزیزانش نشسته بود و بی آن که یک لحظه از آن ها چشم بردارد، به فکر خوابیدن نبود. اسب ها که هم اکنون نزدیک شدن سحر را حس کرده بودند، این جا و آن جا توی علف ها به یک پهلو خوابیده بودند و همزمان یک لحظه از علف خوردن بازنمی ایستادند. برگ های نوک درختان بید زمزمه را آغاز کرده بودند و زمزمه شان که به آرامی جویباری نرم می مانست رفته رفته تا پایین تنه هاشان فرود می آمد. مادر تا سپیده دم به شب زنده داری بر بالین پسرانش ادامه داد بی آن که کوچک ترین خستگی ای احساس کند، در دلش دعا می کرد سپیده ی صبح هرگز ندمد.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
«گوگول» که یکی از چهره های پرتضاد در ادبیات به شمار می آید، یک «رئالیست» تحسین شده بود که شاهکارهای «سوررئالیستی» می نوشت.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
تاراس بولبا حداقل بنظر من خوانندهی معمولی شاهکار حماسی نبود(شاید چون ما ایرانیا شاهنامه رو معیار قرار میدم😃). روایت جذابی و البته گاها پرحاشیهایی از دلاوری و جنگ اونم به سبک تقریباً قوم دوستانه از نویسنده بزرگ روس که توش حس و حال مردای قدیم کاملا مشهود بود. مردایی که جنگیدن و پیروز شدن رو میپرستن و برای وطنشون میجنگن و وقتی هم که جنگی ندارن سراغ عیاشی و مستی میرن. یکم منو یاد وایکینگا میندازه این کتاب(البته کتابی در موردشون نخوندم، همون سریال رو دیدم فقط). تقریبا راس تمام اتفاقات این کتاب فردی به اسم تاراس بولبا که دوست داره پسراش توی جنگاوری و دلیری اونو جلوی قومش سرافراز کنن و این شروع داستانی که تبدیل به یه تراژدی حماسی میشه.
با ترجمه خانم بیدختی خوندم و راضی بودم..بقیه ترجمهها رو به شخصه ندیدم و نظری ندارم ولی اگه خریداری کردید فکر نکنم ترجمههای بدی باشن.
انتظار نداشتم ترجمه یلدا بیدختی نژاد تا به این حد وزین و ادبی باشد.
قلم بسیار بسیار قوی گوگول در دو اثر پیدا میشود؛یکی "تاراس بولبا" و دیگری "پرتره". "تاراس بولبا" از "نفوس مرده" ده به یک جلو است.
اخیرا نشر ماهی با ترجمه یلدابیدختی نژاد دست به انتشار تاراسبولبا زده که خواندن این کتاب خالی از لطف نیست.
ترجمه آقای شهدی بسیار دلچسب بود
روایتی حماسی با زبان سوم شخص و انتقادآمیز نسبت ب تعصبات دینی.جنگ و پیامدهای ناشی از آن.هم ترجمه استاد پرویز شهدی و هم ترجمه علمی فرهنگی برای این شاهکار ادبی کاملا مطلوب و مناسبه
خط داستانی و تا حدی شخصیت پردازی کتاب بینظیر است و ارزش چندبار خواندن و دقیق شدن دارد. پیشنهاد میکنم این کتاب را به ترجمه قازار سیمونیان(نشر علمی فرهنگی) بخوانید
یک کتاب وطن پرستانه که از اول هم فک نمیکردم ب مذاقم خوش بیاد اما خب مال گوگول هستش و نمیشه ک نخوند
استاد شما همه جا هستی که ؛ اینجا اونجا همه جا 😂💔
استاد مطالعه فراوانی دارند و تقریبا همه کتابها را خوانده اند
کتاب خوب با ترجمه خوب سیمونیان