این داستان که به شیوه ی اول شخص، بازگو شده، درباره ی زندگی خانواده ای است در جنوب کشور که پس از فوت پدر خانواده، مادر، سرپرستی فرزندان را برعهده می گیرد. او در حین دست و پنجه نرم کردن با مشکلات مالی، با مردی که کارگر اسکله است، آشنا می شود و این آشنایی علایقی را بین آن ها ایجاد می کند که البته به ازدواج منجر نمی شود. در بخش دوم داستان، زندگی این مرد توصیف می شود.
کتاب سپس آن جاده ی مارپیچ