کتاب مجموعه آثار علی حاتمی

Ali Hatami
فیلمنامه های سینمایی و تلویزیونی - نمایشنامه ها - آثار اجرا نشده
کد کتاب : 22438
شابک : 978-9643058791
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 1355
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1997
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---
تعداد جلد : 2

معرفی کتاب مجموعه آثار علی حاتمی اثر علی حاتمی

کتاب «مجموعه آثار علی حاتمی» می تواند یک کتاب جذاب برای علاقه مندان به سینمای علی حاتمی باشد. این مجموعه دربردارنده‌ی حاصل عمر کوتاه هنرمند بزرگی است که نزدیک به سه دهه در سینمای ایران حضور ثابتی داشته است. سینماگری که می‌توانست با فیلم‌های بلندش مخاطبان را جادو کند و قصه‌گویی که از میراث فرهنگی غنی مردم استفاده کرد و در عین حال به دیدگاه و زیبایی‌شناسی خود وفادار ماند. در این کتاب علاوه بر آثار دیده شده‌ی علی حاتمی، نشر «مرکز» تعدادی از فیلمنامه های ساخته نشده از این کارگردان را گرداوری کرده است. این می تواند خود یک موضوع جذاب برای مطالعه باشد. فیلمنامه هایی که هیچوقت توسط فیلمساز ساخته نشده اند. کارنامه "علی حاتمی" که در اینجا تحت عنوان "مجموعه آثار علی حاتمی" گردآوری شده، به نوعی گزارشی از سیر تکامل سینمای ایران در 30 سال گذشته و همچنین بلوغ و تحول کارگردانی است که آثار خود را با بازی های سرگرم کننده و ساده با الهام از فنون روحوضی آغاز کرد و در طول حیات خود آثار بزرگ و عمیقی را خلق نمود

کتاب مجموعه آثار علی حاتمی

علی حاتمی
علی حاتمی (زاده ۲۳ مرداد ۱۳۲۳ تهران – درگذشته ۱۴ آذر ۱۳۷۵ تهران) کارگردان فیلم، فیلم‌نامه‌نویس و تهیه‌کننده سینما بود.حاتمی (با اصالت تفرشی) در جایی متولد شد شبیه همان جایی که رضا خوشنویس در هزاردستان به مفتش نشانی می‌دهد؛ خیابان شاهپور، خیابان مختاری، کوچهٔ اردیبهشت. او دانش‌آموخته از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر است. علی حاتمی حداقل ۱۴ فیلم بلند سینمایی و مجموعهٔ تلویزیونی ساخته است. او از فیلم‌سازان پیشروی نسلی به‌شمار می‌رود که پیشگامان ف...
قسمت هایی از کتاب مجموعه آثار علی حاتمی (لذت متن)
حبیب: مجید، مجید مجید: مجید کدوم سگ پدریه؟ من جیمی جنگلیم. دختره رو طایفه مجوز عجوز از دستم درآوردن. تو آخرین شب فرار تارزان. نامسلمونا دختره رو انداختنش جلوی سوسمارا. سوسماره یه پای دختره رو خورد. من بودم و کینگ کونگ. رییس دزدا رو خونه خراب کردیم. داداشم مرد آهنیه. می شناسیش؛ داداش حبیبو. اگه داداشم بود دختره رو از دستشون در می آوردیم. دنیا باقالی به چمنه دیگه. یه نامسلمون نیست دست من علیلو بگیره، بگه شزم، ببره امام زاده داوود، حالمو خوش کنه. تو سرم، عینهو بازار آهنگرا، صدا می کنه. مث پیت حلبی خورده ریزاش توش جا به جا می شه. تو کــی ای؟ حبیب: منو داداش حبیبت فرستاده، ببرمت امام زاده داوود مجید: یه وقت نندازیم تو اون اتاق یه دری، پیش اون غربتیای کله تافتونیا؛ اگه داداش حبیبم بفهمه، به خاک آقام چـــشـــاتو در میاره ها حبیب: داداشت دیگه پشم و پیلیش ریخته، اینقدر که دل بسته به معجزه...