اتاقی بزرگ و خالی، نیمکتی با روکش مخمل، میز کارمند دفتر مابین دو پنجره ی بسیار بزرگ. عده ای از رجال ملبس به اونیفورم یا لباس شخصی جمعند. یکی از آنها، ماتر، وزیر دادگستری. او مردی است کوتاه قامت و طاس. با صورتی متوحش روی نیمکت نشسته است. دیگران خشک، آرام و کاملا ساکت ایستاده اند. صورت هایشان نتراشیده و تحت فشار، کت و شلوارها چروکیده. معلوم است شب نخوابیده اند. چراغی روشن نیست فقط نور ملایم صبح اتاق را روشن می کند.
ناگهان رگبار آتش از نزدیک. گلوله ای پنجره را می شکافد و در سقف می نشیند. ریباز، وزیر امور خارجه، بلند قد، سنگین وزن و استخوانی، با سبیلی خشن و نامرتب، آرام به سوی پنجره می رود و کوشش می کند وضعیت خارج را دریابد. در باز می شود، افسری نفس زنان وارد می شود، همگی به سوی او برمی گردند. ماتر از جایش بلند می شود. افسر اطلاع می دهد: