کتاب یادداشت های زیرزمین و شب های روشن

Notes from Underground , White Nights
کد کتاب : 23146
مترجم :
شابک : 978-9644530395
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 256
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1864
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

معرفی کتاب یادداشت های زیرزمین و شب های روشن اثر فئودور داستایفسکی

مجموعه ای از داستان های قدرتمند یکی از استادان ادبیات روسیه ، بیانگر افکار نویسنده در مورد فلسفه سیاسی ، مذهب و بالاتر از همه ، بشریت: یادداشت هایی از زیرزمین ، شب های سفید ، رویای یک مرد مسخره و گزینه هایی از خانه آثار جذاب ارائه شده در این جلد در دوره های مشخصی از زندگی « فئودور داستایفسکی » ، در لحظات سرنوشت ساز پیرامون یک فلسفه سیاسی و پاسخ دینی نوشته شده است. از دهقان بدوی که بدون درک اینکه در حال نابودی زندگی است ، می کشد تا ضدقهرمان مضطرب یادداشت های زیرزمینی - که هم ولع مصرف می کند و هم محبت را تحقیر می کند - شخصیت های نویسنده که اغلب مورد آزار و اذیت قرار می گیرند ، چشم انداز تکامل یافته او از سرنوشت ما را نشان می دهند.

« فئودور داستایفسکی » را به عنوان "نویسنده کتاب « یادداشت های زیرزمین و شب های روشن » توصیف کرد که همدردی مسیحی او بطور معمول به بدبختی انسان ، گناه ، رذیلت ، اعماق شهوت و جنایت اختصاص دارد ، نه به اشراف جسم و روح" و یادداشت هایی از زیرزمین را "ترس و وحشت - مثالی الهام بخش از این همدردی. "

کتاب یادداشت های زیرزمین و شب های روشن

فئودور داستایفسکی
فئودور میخایلاویچ داستایوفسکی، زاده ی ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ و درگذشته ی ۹ فوریه ی ۱۸۸۱، نویسنده ی مشهور و تأثیرگذار روس بود. پدر داستایفسکی پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش، دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسه ی شبانه روزی منتقل شدند و سه سال آن جا ماندند. داستایفسکی در پانزده سالگی مادر خود را از دست داد. او در همان سال امتحانات ورودی دانشکده ی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه ی ۱۸۳۸ وارد این دانشکده شد. در تابستا...
قسمت هایی از کتاب یادداشت های زیرزمین و شب های روشن (لذت متن)
زن و شوهر اگر واقعا یک دیگر را دوست داشته باشند، هیچ کس، هیچ کس نباید بداند چه اتفاقی بین آن دو افتاده. مشاجره شان را بر سر هر موضوعی و یا هر علتی که باشد، نباید برای کسی تعریف کنند و حتا زن از مادرش نخواهد در این میان داوری کند. خودشان باید داور خودشان باشند. عشق موهبتی الهی است که هر اتفاقی هم که بیفتد باید از چشم همه پنهان بماند. این گونه بهتر و سالم تر است. بیش تر برای هم احترام قایل می شوند و بر پایه ی این احترام متقابل خیلی چیزها را بنیاد می نهند. و اگر یک دیگر را دوست داشته باشند و ازدواج شان بر پایه ی عشق باشد، چرا عشق میان شان باید بمیرد؟ واقعا نمی شود آن را زنده نگه داشت؟ به ندرت پیش می آید که چنین چیزی امکان پذیر نباشد. اگر شوهر خوب و شرافتمند باشد چرا نتواند عشق به همسرش را برای همیشه حفظ کند؟ درست است که عشق اولیه گذراست، ولی عشق دیگری جانشین آن می شود، خیلی هم عمیق تر از اولی. روح شان با هم متحد می شوند، در همه چیز با هم مشترک هستند، دیگر رازی میان شان وجود ندارد. موقعی هم که بچه ها به دنیا می آیند، همه چیز، حتا دشواری ها هم به نظرشان زیبا می آید، به شرطی که یک دیگر را دوست داشته و با شهامت باشند.