کتاب قهرمان دوران

The Hero of Ages
(کتاب سوم از مجموعه «مه زاد»)
کد کتاب : 25370
مترجم :
شابک : 978-6006225807
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 842
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

«برندون سندرسون» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب قهرمان دوران اثر برندون سندرسون

کتاب «قهرمان دوران» رمانی نوشته «برندون سندرسون» است که اولین بار در سال 2008 به انتشار رسید. امپراتور جدید «الند ونچر» و همسرش، قاتلی به نام «وین»، پس از فریب خوردن و آزاد کردن موجودی شرور به نام «رویین» هنگام تلاش برای بستن «چاه عروج»، اکنون تحت فشار هستند تا جهان را از نیروهای اهریمنی «رویین»، گروهی مرگبار به نام «دیپنس» و بارش فزاینده خاکسترهایی سیاه که ممکن است باعث مدفون شدن سرزمین و شیوع قحطی میان ساکنین آن شود، نجات دهند. همزمان با این که آن ها به جست و جوی آخرین مخزن ماده «آتیوم»—منبع قدرتمندترین انرژی «مه زادها»—متعلق به امپراتور قبلی می روند، هم با نیروهای «رویین» و هم با هیولاها و سایر قدرت های ماورایی مبارزه می کنند.

کتاب قهرمان دوران

برندون سندرسون
برندون سندرسون، زاده ی 19 دسامبر 1975، نویسنده ی آمریکایی داستان های فانتزی و علمی تخیلی است.سندرسون در لینکلن نبراسکا به دنیا آمد. او از همان دوران نوجوانی، عاشق و شیفته ی رمان های فانتزی شد و چندین بار تلاش کرد که داستان های خودش را بنویسد.سندرسون به دانشگاه بریگام یانگ رفت و در رشته های ادبیات انگلیسی و نویسندگی خلاق فارغ التحصیل شد.او در زمان تحصیل، داستان های زیادی می نوشت و تا سال 2003، دوازده رمان به رشته ی تحریر درآورد که همگی منتشر نشده بودند. اولین رمان سندرسون در سال 2005 به چاپ رس...
نکوداشت های کتاب قهرمان دوران
With complex characters and a compelling plot, and hard questions about loyalty, faith and responsibility.
با کاراکترهایی پیچیده و پیرنگی باورپذیر، و سوالاتی دشوار درباره وفاداری، ایمان و مسئولیت پذیری.
Publishers Weekly Publishers Weekly

The thrilling conclusion to the epic fantasy Mistborn Trilogy.
پایانی مهیج بر سه گانه فانتری حماسی «مه زاد».
Barnes & Noble

With satisfying and stunning surprises.
با غافلگیری های رضایت بخش و خیره کننده.
Amazon Amazon

قسمت هایی از کتاب قهرمان دوران (لذت متن)
دست هایش می لرزید؛ سعی داشت تمام قوایش را برای بیرون کشیدن میخ از پشت خود و پایان دادن به زندگی هیولایی اش احضار کند. دیگر دست از تلاش برای یافتن راهی برای رهایی از این نوع زندگی برداشته بود.

سه سال. سه سال تمام زندگی به عنوان یک مفتش؛ سه سال تمام اسیر افکار خودش بود. در این سه سال برایش ثابت شد که هیچ راه فراری وجود ندارد. حتی حالا هم ذهنش مشوش بود.

و ناگهان آن چیز کنترل او را در دست گرفت. انگار دنیا در اطرافش لرزش داشت؛ ناگهان همه چیز برایش شفاف شد. او برای چه تقلا می کرد؟ چرا نگران بود؟ همه چیز دقیقا همانطوری بود که باید باشد.