کتاب پس از کمونیسم

Short stories
داستان هایی از نویسندگان امروز بلغارستان
کد کتاب : 25582
مترجم :
شابک : 978-9644087233
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 165
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب پس از کمونیسم اثر مجموعه ی نویسندگان

کتاب "پس از کمونیسم" مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته شده به قلم مطرح ترین نویسندگان کشور بلغارستان است که در آن برگزیده ترین قصه های منتشر شده در این کشور انتخاب و گردآوری شده است. کشور بلغارستان که با گذار از دوران دیکتاتوری کمونیسم، علاوه بر تغییرات اجتماعی و سیاسی، دچار دگرگونی ادبی نیز شده است، اکنون دریچه ی جدیدی از ادبیات داستان پردازی را به مخاطبان عرضه می کند که در این مجموعه ی به خصوص، طنز قوی و هوشمندانه، ویژگی مشترک تمام داستان ها به حساب می آید.
بسیاری از نویسندگانی که داستانی از آن ها در کتاب "پس از کمونیسم" آمده، از نویسندگان صاحب قلم و پیشرو در اروپای شرق و ادبیات معاصر به حساب می آیند و مطالعه ی این اثر، مخاطب را با ادبیات یکی از تاثیرگذارترین کشورهای بلوک شرق آشنا می سازد. از نویسندگان معروفی که در کتاب "پس از کمونیسم" از آثار آن ها استفاده شده می توان به "زدراوکا اوتیموا"، "الک پوپوف" و "ولینا مینکوف" شاره کرد.
"زدراوکا اوتیموا" از مشهورترین نویسنده های بلغار محسوب می شود که آثار او در بیش از سی کشور دنیا به چاپ رسیده اند. از وی داستانی به نام گوشو در کتاب "پس از کمونیسم" به انتشار رسیده که اولین داستان این مجموعه می باشد. نویسنده ی صاحب سبک دیگر، "الک پوپوف" است که او نیز از شهرتی جهانی برخوردار است و قلم او به طنز هوشمندانه اش شهرت دارد. از وی داستانی به نام نینوا در مجموعه ی "پس از کمونیسم" منتشر شده. "ولینا مینکوف"، هم نویسنده ی معروف دیگری است که داستان موش از میان آثار ارزشمند او برای انتشار در "پس از کمونیسم" برگزیده شده است.

کتاب پس از کمونیسم

قسمت هایی از کتاب پس از کمونیسم (لذت متن)
زن ناشناس، که وقتی قاب موبایل نمی فروخت در یک آزمایشگاه رنگ کار می کرد، یک جورهایی کل روز را هیجان زده بود. چشم هایش تقریبا شبیه چشم های شخصی بینا بود و افکارش مثل همیشه نبود، نه حتی برای یک لحظه. آن قدر در رویا غرق بود که سه قطره بیشتر در ترکیب رنگش ریخت: نتیجه رنگی خاکستری از آب درآمد با سایه ای ارغوانی و این قرار بود همان رنگی باشد که کارگران کارخانه ی نساجی برای فصل جدید روی لباس ها نقش می کردند. این گرایش مد نامنتظره مشتری ها را گیج کرد و تفسیرهای مفصل بیست و چهار خطی ای در روزنامه ها ظاهر شد که شخص سردبیر برحسب وظیفه دو ساعت برای نگارش شان وقت گذاشته بود. در روزی که مقدر بود نتیجه ی داستان ما روشن شود، زن ناشناس بعد از چند دقیقه ای درنگ، تصمیم گرفت سنجاق سینه ی برگ شکلی را بزند که فقط روز تولدش آن را می زد. بی نهایت هیجان زده از این تصمیم کاملا نامنتظره، متوجه ماشینی که هر روز در همان زمان خاص از خیابان عبور می کرد نشد. اگر دستی در زمان مناسب مداخله نکرده بود و او را به عقب به پیاده رو نکشیده بود، آن وقت راننده، که چنین مصیبتی را پیش بینی نکرده بود، از روی او رد می شد بدون اینکه بتواند متوقف شود. مرد تصمیم گرفته بود قاب موبایلی بخرد، اگرچه او گوشی ای نداشت که باهاش حرف بزند و چنین اقدامی برای شخصیت او قدمی بی نهایت جسورانه به شمار می رفت. از آنجا که زن ناشناس و مرد نه چندان قابل توجه به نحوی نامنتظره دیدار کرده بودند، تشکر و تعارفی رد و بدل کردند و بعد هم حرف هایی همین طوری درباره ی هوا بینشان رد و بدل شد و خب، حسابی خوش خوشانشان شده بود. به غیر منتظره ترین شکل ممکن در پایان داستان ما سر و کله ی شهردار شهر بی نام پیدا شد و به طور رسمی مرد نه چندان قابل توجه را یک قهرمان خطاب کرد و گفت: «شهروندان، این نام را به خاطر بسپارید، چرا که دیگر آن را نخواهید شنید.» و بعد تشویق پر شوری از پی آمد که الهام بخش شهردار خردمند شدکه سخنرانی انتخاباتی چشمگیری بکند که سه ساعت و چهل و پنج دقیقه طول کشید. به هرحال، شهردار شهر بی نام نه تنها خطیبی خوب از آب درآمد، که پیشگویی شگفت نیز شد؛ چرا که دیگر هیچ کس هرگز چیزی درباره ی مرد نه چندان قابل توجه و زن ناشناس نشنید. آن ها قاب داستان ما را ترک کردند و درون زندگی ناپدید شدند.