کتاب دختر گمشده

The Lost Daughter
کد کتاب : 2615
مترجم :
شابک : 9786007131121
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 178
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2006
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

«النا فرانته» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب دختر گمشده اثر النا فرانته

کتاب «دختر گمشده» رمانی نوشته ی «النا فرانته» است که اولین بار در سال 2006 به چاپ رسید. «لدا»، زنی میانسال که از همسرش جدا شده، حالا پس از این که دو دخترش خانه را ترک کرده و برای زندگی کردن در کنار پدرشان به تورنتو رفته اند، پس از سال ها دوباره تنها شده است. او که در حال لذت بردن از حسی غیرمنتظره از آزادی است، برای تعطیلات به منطقه ای ساحلی در کنار دریای یونان می رود. «لدا» در آنجا خیلی زود شیفته ی مادری جوان به نام «نینا» می شود، و در نهایت گفت و گویی را با او آغاز می کند. پس از این که «نینا» از رازی تاریک پرده برمی دارد، اتفاقی به ظاهر عادی باعث رقم خوردن رویدادهایی می شود که ممکن است خانواده ی «نینا» را به نابودی بکشاند. کتاب «دختر گمشده» یک رمان هیجان انگیز دیگر از خالق مجموعه ی پرفروش «رمان های ناپلی» است.

کتاب دختر گمشده

النا فرانته
النا فرانته، نام مستعار نویسنده ای ایتالیایی است که به صورت ناشناس فعالیت می کند. آثار فرانته که به زبان ایتالیایی هستند، به زبان های متعددی ترجمه شده اند.فرانته با وجود شناخته شدن به عنوان رمان نویسی بین المللی، توانسته هویت خود را از زمان انتشار اولین رمانش در سال 1992 مخفی نگه دارد. البته حدس و گمان هایی درباره ی هویت واقعی او به وجود آمده که از اطلاعات موجود در مصاحبه هایش برگرفته شده اند.
نکوداشت های کتاب دختر گمشده
Another penetrating Neapolitan story from best-selling author of My Brilliant Friend.
یک داستان ناپلی جذاب دیگر از نویسنده ی پرفروش کتاب «دوست باهوش من».
Amazon Amazon

Stunningly candid, direct and unforgettable.
به شکل خیره کننده ای صادقانه، بی پرده و فراموش نشدنی.
Publishers Weekly Publishers Weekly

This piercing novel is not so easily dislodged from the memory.
این رمان تأثیرگذار، به این راحتی ها از یاد نمی رود.
Boston Globe Boston Globe

قسمت هایی از کتاب دختر گمشده (لذت متن)
در نهایت مگر چه کار وحشتناکی کرده بودم؟ واقعیت این است که برای سال ها زنی بودم که احساس می کردم از دست رفته ام. آرزوهای جوانی را تماما بر باد رفته می دانستم و خودم را عقب مانده، در صف مادر و مادربزرگ و سلسله ی زنان کم حرف و بداخلاق اجدادی ام می دیدم. اگرچه فرصت هایم از دست رفته بودند، جاه طلبی ها همچنان با من بودند و از جسم جوان و خیال پردازی که طرحی روی طرح قبلی می ریخت، تغذیه می کردند.

به نظرم می آمد بدون آن که فرصت آزمایش داشته باشم، زندانی ذهنم شده ام و این عذاب بزرگی بود. وقایع کوچکی به عنوان زنگ خطر رخ داده بودند که ناشی از افسردگی یا مخالفت با آداب و رسوم نمی شدند، چیزی ماورای آن ها بود.

دخترهایم را وقتی حواسشان نبود، نگاه می کردم. حسی پیچیده و متناوب از محبت و نفرت نسبت به آن ها احساس می کردم. گاهی اوقات فکر می کردم «بیانکا» غیر قابل تحمل است و به خاطر آن رنج می کشیدم. بعد فهمیدم که خیلی محبوب است، دوست های زیادی دارد و فهمیدم که فقط من او را غیر قابل تحمل احساس می کردم. من، مادرش، و از آن پشیمان شدم.