کتاب ولگرد قهرمان است

L'ombra delle colline
کد کتاب : 26368
مترجم :
شابک : 978-9643518837
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 168
سال انتشار شمسی : 1393
سال انتشار میلادی : 1962
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

برنده ی جایزه ی استرگا سال 1964

معرفی کتاب ولگرد قهرمان است اثر جووانی آرپینو

رمان ولگرد قهرمان است در فضای ادبی ایتالیا یک ضد جریان به شمار میآید. آرپینو در این رمان بعدی استثنایی از انسان قهرمان و انسان پیامآور را که حامل تغییر و تحول است به تصویر میکشد. رمان ولگرد قهرمان است با حالوهوایی گروتسک و تخیلی تا حدی به تمثیل و شعر نزدیک میشود. شعری که بر زوال و ویرانی شهادت میدهد و میکوشد با آن مقابله کند. رمان، ماجرای دو غول است که در حومهی کلانشهری زندگی میکنند. جووان، قهرمان پرسهزن رمان مثل قهرمان رمان ابله داستایوفسکی با نگاه معصوم و سادهی خود شاهد دنیایی رو به زوال است و سعی میکند حتی بهرغم قربانی کردن خود تغییری در این دنیا ایجاد کند. او در جایی از کتاب میگوید که دنیا به قهرمانگری و خوبی نیاز دارد و هیچکس دیگر دنبال این چیزها نیست. آن چیزی که از جووان یک قهرمان مدرن میسازد، پرسه زنی های اوست که بیشباهت به سفری روحی نیست.

کتاب ولگرد قهرمان است

جووانی آرپینو
جووانی آرپینو، نویسنده، منتقد و روزنامهنگار، در ادبیات معاصر ایتالیا موردی خاص به‌شمار میآید. خلاقیت و حساسیت فلوبریِ آرپینو به ایسمها، باعث شده که منتقدها نتوانند بهراحتی آثارش را طبقهبندی کنند. آرپینو دوست داشت خود را فرزند فلوبر یا داستایوفسکی بداند، اما این را بیشتر با بیاعتمادی ابراز میکرد تا اطمینانخاطر؛ چون میدانست «رمان نوشتن» یعنی «دستها را آلوده کردن»، یعنی «هر بار ده سال پیر شدن.» مهارت و شکنندگی سبک فلوبر و انفجار مغاکهای روح داستایوفسکی بر...
قسمت هایی از کتاب ولگرد قهرمان است (لذت متن)
اولونا با شنیدن صدای جیغ خفهی آن زن از گوشهی دیوار،درست بهموقع به طرف دیوار شتافت.او یک غول ژنده پوش خشمگین و دیوانه دید که روی دو چرخ کهنه جستوخیز میکرد، چرخها به دستهای زن چاقی بسته شده بود که توی سیرک کار میکرد.

مرد جوابش را با لبخندی نامحسوس داد. بعد شروع کرد به خیالبافی: «چرا به مخ کسی نمیرسد آن حیوانهای بیچاره را آزاد کند؟ میلهها را ببرد و قفسها را خراب کند. به این میگن انقلاب، ببرها و میمون ها باید توی میدان کلیسای جامع بدوند. بوفالوها توی پیادهروها راه بروند و آن دوتا فیل بیچاره ماشینها را زیر پاهاشان له کنند و با خرطوم هاشان همهجا طوفانی از گردوخاک به پا کنند و گربه ی وحشی، آن گربهی وحشی قهوهای خالدار یادت هست؟ فکرش را بکن، مثل جنّ، توی میدانها میافتد دنبال مردم و پاها و مچ پاهاشان را گاز میگیرد. میمونها هم همهجا هستند، روی ترامواها و مجسمه ها، توی مغازهها لباسها را پاره پوره میکنند، چراغهای راهنما را وارونه میکنند و با رادیو حرف میزنند!»