کتاب خانوم

Khanoum
کد کتاب : 26375
شابک : 978-9651168307
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 639
سال انتشار شمسی : 1384
سال انتشار میلادی : 2002
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب خانوم اثر مسعود بهنود

"خانوم" به قلم "مسعود بهنود"، روایت زنی است که خون قاجار در رگ دارد؛ او که نوه ی مظفرالدین شاه و خواهرزاده ی محمدعلی شاه قاجار بود، قصه ای رها شده و خفته در دل گور بود که به قلم "مسعود بهنود" از نو به زندگی بازگشت. "خانوم" با زنان هم دوره ی خودش فرق دارد و قدم در دنیایی متفاوت از جهان بسته ی زنان عصر خودش گذاشته است. پدرش خانی است مستبد و خوش گذران و مادرش زنی ساکت و بی سر و صدا است که همواره موردظلم همسرش واقع شده است. راهنمای "خانوم" برای ورود به این دنیای جدید، خاله ی کوچکش نزهت است که خود دختری است آگاه و روشنفکر و به وسیله ی اوست که "خانوم" با کتاب خوانی، زبان آموزی و هنر آشنا می شود. این خاله ی باسواد و آگاه، چشم او را به روی مشکلات کشور و محدودیت هایی که متوجه زنان است، باز می کند اما در بحبوبه ی خلع محمدعلی شاه از سلطنت و تصمیم او به فرار، "خانوم" را به ولیعهد مملکت، احمد میرزا، نامزد کرده اند.
نزهت، فرشته ی نگهبان و راهنمای ذهن او قرار نیست که همیشه کنارش باشد؛ حادثه ای ناگوار برای "خانوم" و خاله اش رخ می دهد که جدایی ابدی آن ها را به همراه دارد. پس از آن مادرش برای این که "خانوم" را از چنگال پدر ستمکارش نجات دهد، وی را به دست خانواده ی سلطنتی می سپرد و آن ها "خانوم" را از ایران خارج می کنند. اما این ورق تازه در زندگی او هم قرار نیست چندان خوشایند باشد و با قلم "مسعود بهنود" این سرگذشت پیش چشمان شما قرار دارد.

کتاب خانوم

مسعود بهنود
مسعود بهنود (زاده ۲۸ مرداد ۱۳۲۵) نویسنده و روزنامه‌نگار و فیلم‌ساز ایرانی است و آثاری در زمینهٔ سیاست و تاریخ معاصر ایران نگاشته‌است. بهنود به‌عنوان یک روزنامه‌نگار در روزنامه‌های متفاوتی کار کرده‌است. وی جزو معدود افرادی است که در دو نظام متفاوت در سطح بالایی اجازه قلم‌زنی داشته‌است. وی در دوران حکومت پهلوی سردبیر روزنامه سراسری آیندگان (یکی از سه روزنامه اصلی کشور به همراه کیهان و اطلاعات) بود و در دوره حکومت جمهوری اسلامی نیز سردبیر مجله تهران م...
قسمت هایی از کتاب خانوم (لذت متن)
نیمه شب زیر پتو بیدار شد و مثل همه آن چهار سال چند لحظه طول کشید تا باور کند کجاست و مثل شب های دیگر اول از همه به یاد خانوم افتاد و بعد چراغ دوم خیالش روشن شد... .

به قول آندره مالرو زندگی چیز بی ارزشی است و هیچ چیز از آن ارزشمندتر نیست. سالها پیش، وقتی در عین نومیدی بودم یکی به من گفت این زمین با یأس و امیدواری، با عشق و نفرت ساخته شده و هر ذره اش از این هاست. فقط مرغهای دریائی هستند که از توفان نمی هراسند حتی وقتی در میان دریاها جهت خود را گم کنند و جائی را برای نشستن نیابند، آنقدر بال میزنند که یا توفان فرونشیند و زمینی پیدا کنند برای فرود آمدن یا در همان اوج آسمانها می میرند. آن که به میان موجها می افتد مرغ دریائی نیست. مرغ دریائی در اوج می میرد، آخرین توان خود را صرف اوج گرفتن می کند تا سقوط را نبیند. خیلی کوچک بودم که نفرت را شناختم و سالها با او گذراندم. اما وقتی زمان کوتاهی عشق به سراغم آمد دانستم که با او می توان هر روز را سالی کنم. وقتی فهمیدم که قوی ترین دیوها در مقابل فرشته ظریفی که آدمیزاد باشد چقدر حقیرند دانستم که زمان را انسان می سازد. من خودم آن را ساختم.