کتاب پدی کلارک

Paddy Clarke Ha Ha Ha
کد کتاب : 27
مترجم :
شابک : 978-600-376-075-2
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 344
سال انتشار شمسی : 1394
سال انتشار میلادی : 2011
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

برنده جایزه من بوکر سال 1993

معرفی کتاب پدی کلارک اثر رادی دویل

در رمان پدی کلارک ، پدی، شخصیت اصلی که اهل ایرلند است، به همراه بچه های ولگرد هم فکر خودش در خیابان های بری تون می چرخد و خراب کاری به بار می آورد. آن ها ادای گاو چران ها را درمی آورند، اسم خود را روی سیمان های خشک نشده ی شهر می نویسند و گاه و بی گاه در جایی آتش روشن می کنند. آن ها پسر های بدی نیستند، فقط نمی توانند آرام و قرار داشته باشند. وقتی بین پدر و مادر پدی بحث و مشاجره ای شکل می گیرد، او تمام شب را بیدار می ماند تا (به خیال خودش) مراقب آن ها باشد. به وجود آمدن تغییر در شرایط همیشه اجتناب ناپذیر است، اما این تغییرات همیشه اوضاع را بهتر نمی کنند. پدی گیج و سردرگم است؛ او همه چیز را می بیند اما کم تر و کم تر از چگونگی آن ها سر در می آورد.

کتاب پدی کلارک

رادی دویل
رادی دویل (Roddy Doyle) (متولد ۸ مه ۱۹۵۸ در دوبلین) نویسنده، نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس ایرلندی است. رادی دویل در دوبلین بزرگ شد و تحصیل کرد و با مدرک کارشناسی هنر از دانشگاه یونیورسیتی کالج در همان شهر فارغ التحصیل شد. او چند سالی زبان انگلیسی و جغرافیا تدریس می کرد، تا سال ۱۹۹۳ که با موفقیت کتاب پدی کلارک، به طور تمام وقت مشغول نویسندگی شد.از آثار دویل، پدی کلارک در سال ۱۳۸۴ با ترجمه ی میلاد زکریا توسط موسسه ی فرهنگی-انتشاراتی اندیشه سازان منتشر شده است.
نکوداشت های کتاب پدی کلارک
A beautifully written book; it is one of the great modern Irish novels.
به زیبایی نوشته شده است؛ این کتاب یکی از بهترین رمان های ایرلندی مدرن است.
Washington Post Washington Post

A Magical Glimpse at Life Experiences from Inside a Boy's Head.
نیم نگاهی جادویی به تجربه ی زندگی در ذهن یک پسر.
Los Angeles Times Los Angeles Times

This novel is sad, sweet and moving.
این رمان، غم انگیز، دل پذیر و تکان دهنده است.
Guardian Guardian

قسمت هایی از کتاب پدی کلارک (لذت متن)
رویا پردازی فقط زمانی خوب بود که دوام داشت.

اگر قرار بود که صمیمی ترین دوست کسی باشی کوین، باید هر دویتان، با همدیگر، از آدم های زیادی متنفر می شدید. این کار شما را به دوست های بهتری تبدیل می کرد.

من روی چراغ جادوی سندباد پریدم. هیچ اتفاقی نیفتاد. دیگر آن کار را نکردم. گاهی اوقات وقتی چیزی اتفاق نمی افتاد، در حقیقت داشت آماده ی اتفاق افتادن می شد.