خواب من زیستن در مکانی دیگر یا سرزمینی دیگر بود. در تمامی این مدت می دانستم که زندگی دیگری را می زیستم.
درست است که اظهارات وی صورت پراکنده داشتند، اما در عین حال نوعی منطق درونی مثل یک رشته نخ از میان آن ها دویده بود که در ابتدا به نظر شبیه تکرار برخی واژه ها یا عقیده ها جلوه می کرد. گاهی چنین می نمود که در جمله ای صوت و نه معنای کلمه یا هجا سبب زایش جمله ای دیگر یا کلمه ای دیگر می شد. وقتی این پدیده اتفاق می افتاد به گوش شنونده بی محتوا و ناشی از خل و چل بودن یا دیوانگی گوینده ی آن می آمد. اما شاید لازم باشد به تدریج به فکر ارتباط صدای یک کلمه با معنای آن باشیم. البته این کار را شاعران می کنند، همیشه. اما دکترها چه طور؟
ماهیان یونس (دلفین ها) سخت دوستمان دارند. دوست دارند که دوست بدارند، چنین می گویند، هرچند ندیده ایم ماهی یونس آدم بکشد، و ما فراوان از اینان کشته ایم و برای کنجکاوی کشته ایم، حتی برای غذا یا برای کشتن به خاطر کشتن هم نکشته ایم.