کتاب ملاقات با مردمان برجسته

Meetings With Remarkable Men
(همه و همه چیز سلسله دوم)
کد کتاب : 28744
مترجم :
شابک : 978-9642242986
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 406
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1963
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب ملاقات با مردمان برجسته اثر جورج ایوانویچ گورجیف

" باید در زندگی همانطور عمل کنید که وجدان شما به شما توصیه می کند"
به مدت بیست سال ، معلم معنوی گورجیف در آسیای مرکزی و خاورمیانه سفر کرد. بخشی از سفرنامه ، بخشی ماجراجویی ، بخشی راهنمای معنوی ، «ملاقات با مردمان برجسته» ، به وضوح برخوردهای خود را با افرادی که به او کمک کرده اند را توصیف می کند: پدرش ، بارد ، که داستانهای شگفتی را برای او تعریف می کرد. گذشته از پدرش، درباره شاهزاده روسی و درویشی ایرانی که شیوه جدیدی از زندگی را به او آموخت نیز صحبت هایی را به میان می آورد.

با خواندن کتاب « ملاقات با مردمان برجسته» ما یک مرد جوان را می بینیم که در حال کشف پاسخ هایی است که ما نیز به طریقی به دنبال آن ها هستیم.

جورج ایوانویچ گورجیف آموخت که اکثریت قریب به اتفاق بشریت تمام زندگی خود را در حالت خواب آلودگی گذرانده است. اما او این را در کتاب حاضر عنوان می‌کند که این امکان وجود دارد که از حالت هوشیاری بالاتری بتوانیم برخوردار شویم و از پتانسیل کامل انسانی نیز بهره ببریم. گورجیف روشی را برای این کار ابداع کرد و رشته خود را "کار" (که به معنی "کار روی خود") یا "روش" نامید.

کتاب ملاقات با مردمان برجسته

جورج ایوانویچ گورجیف
گورجیف در دوران زندگی خود بارها برای آموزش کار، کلاسهایی در سراسر بنیاد نهاد و بست. می گفت که آموزه ای را که از تجربه ها و سفرهای آغازین خود به باختر برده بیانگر حقیقتی است که در دین های باستانی و آموزه های خرد و فرزانگی یافته که به آگاهی از خود در زندگی روزمره مردمان و جایگاه مردمیت در عالم مربوط می شود
قسمت هایی از کتاب ملاقات با مردمان برجسته (لذت متن)
نخستین آموزگارم اسقف بورش بود. در آن زمان او اسقف کلیسای اعظم ارتش در کرس و بالاترین مقام روحانی برای سراسر منطقه ای بود که از مدتی پیش به اشغال روسیه درآمده بود.

اسقف کهنسال که چهرهٔ دلپذیری داشت و به این دلیل به گروه جدید همسرایان علاقه داشت که نغمه های سرودهای مقدس گوناگونی را که قرار بود آن سال بخوانند خود سروده بود، اغلب سر تمرین های ما حاضر می شد و با عشقی که به بچه ها داشت، با ما بسیار مهربان بود.

به زودی، به دلایلی، شروع به نشان دادن لطف و مهربانی بیشتری به من کرد، شاید به این سبب که صدایی استثنایی داشتم که حتی وقتی صدای دوم گروه بزرگ همسرایان بودم، بهتر از بقیه شنیده می شد، یا شاید چون بسیار شیطان بودم و او علاقهٔ خاصی به این گونه تخم جن ها داشت. به هر حال، علاقهٔ خاصی به من نشان می داد و دیری نگذشت که حتی در آماده کردن درسهایم به من کمک می کرد.

پدرم هم خانه بود و پس از معاینهٔ پزشکان و ترک آنجا (با این تصمیم که برای تزریق سولفات مس دو بار در روز و مالیدن روغن طلا به چشمانم سه بار در روز، دستیاری نزد ما بفرستند)، آن دو مرد که زندگی به نسبت به هنجاری را تا سن وسال کهنسالی زیسته بودند با باورهایی کمابیش یکسان با وجودی که سن وسال آمادگی خود را در شرایطی به کلی متفاوت گذرانده بودند برای نخستین بار با هم به گفت وگو نشستند.