کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند

Where the memories lie
  • 15 % تخفیف
    210,000 | 178,500 تومان
  • موجود
  • انتشارات: آموت آموت
    نویسنده:
کد کتاب : 2913
مترجم :
شابک : 9786003840287
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 344
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

معرفی کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند اثر سی بل هاگ

هر یک از ما آن هایی را که دوست می داریم، واقعا تا چه اندازه می شناسیم؟
"وقتی خاطرات دروغ می گویند" به قلم هیجان انگیز "سی بل هاگ" داستان پیرمردی مبتلا به آلزایمر است که فرزندانش از او در خانه ی سالمندان نگهداری می کنند. یک روز که عروس خانواده برای عیادت پدربزرگ، به خانه ی سالمندان می رود متوجه می شود که پیرمرد دارد حرف هایی راجع به شخصی به اسم جورجیا و وقوع یک جنایت می زند. این چنین است که "وقتی خاطرات دروغ می گویند" نوشته ی "سی بل هاگ" به داستانی درباره ی نادیده گرفتن اسرار خانوادگی ، وسواس و دروغ های چندین دهه تبدیل می شود.
بیست و پنج سال پیش کیتی از خانه فرار کرد و هرگز برنگشت. اما اکنون او ناگهان در زندگی بهترین دوستش اولیویا، همچون اعترافی دهشتناک ، دوباره ظاهر شده است . پدر شوهر اولیویا ، که تحت فشار گناهانش خرد می شود ، ادعا می کند که کیتی را در همان سال ها به قتل رسانده است. تام، از آلزایمر رنج می برد و داستان او با خطا و سردرگمی همراه است. به جز یک موضوع وحشتناک که در آن یقین دارد: او می داند جسد در کجا دفن شده است. همان طور که اولیویا و پلیس شواهد را جمع می کنند ، یک سوال مهم همچنان بی پاسخ باقی می ماند. آن ها می دانند یک جنایت رخ داده است ، اعترافی گرفته اند و اکنون یک جسد دارند ،اما "وقتی خاطرات دروغ می گویند" آیا می توان به این موارد اعتماد کرد؟ این داستان را بخوانید و مطمئن باشید که تا آخرین لحظه، تعلیق فضای قصه را رها نخواهد کرد.

کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند

سی بل هاگ
سی بل هاگ، نویسنده ای انگلیسی است که آثارش در زمره ی پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز قرار گرفته است. کتاب های هاگ به فروشی بالغ بر یک میلیون نسخه دست یافته اند و با بازخوردهای بسیار مثبتی در انگلستان، آمریکا، استرالیا، فرانسه، کانادا و آلمان رو به رو شده اند. هاگ علاوه بر نویسندگی، علاقه مند به شرکت در فعالیت های مربوط حمایت از حقوق حیوانات است.
نکوداشت های کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند
A hugely gripping page turner with a brilliant twist. If you’re looking for a fast-paced psychological thriller full of intrigue, believable characters and dark family secrets, look no further.
کتابی جذاب، بسیار پیچیده و درخشان. اگر به دنبال یک داستان هیجان انگیز و روانی سریع ، مملو از دسیسه ، شخصیت های باورنکردنی و اسرار خانوادگی تاریک هستید ، در جستجوی کتاب دیگری نباشید.
Mark Edwards, #1 bestselling author of The Magpies

An absorbing tale of family secrets and lies—a thoroughly enjoyable read.
یک داستان جذاب از اسرار و دروغ های خانوادگی -خواندن آن کاملا لذت بخش است.
Mel Sherratt, bestselling author of Taunting the Dead

Holding me hostage to the very last page, this gripping read made me resent every interruption and had me turning pages well into the early hours.
این داستان مرا تا آخرین لحظه در انتظار نگه داشت ، این اثر درگیر کننده باعث شد تا از هرگونه وقفه ای بیزار باشم و صفحات را پشت هم در ساعات ابتدایی ورق بزنم.
BookLoverPoetryJo

قسمت هایی از کتاب وقتی خاطرات دروغ می گویند (لذت متن)
انا به آشپزخانه می آید و جزوه هایش را روی میز می اندازد. « مامان، تو تازگی چه دروغ هایی گفتی؟ » وسط خرد کردن فلفل روی تخته گوشت، یک دفعه وحشت زده می چرخم. قلبم به شدت می زند. اون چی می دونه؟ مطمئنا نمی تونه واقعیت رو فهمیده باشه. « مامان، دستت رو بریدی! » به انگشتم اشاره می کند. پایین را نگاه می کنم. « وای! » شیر آب سرد را باز می کنم و انگشتم را زیر آب می گیرم. بریدگی اش عمیق نیست. « منظورت چیه؟ » آب دهانم را قورت می دهم و لب هایم را با زبانم تر می کنم. می دانم که صدایم می لرزد. « از چه دروغ هایی حرف می زنی؟ » نفس سریعی می کشم و خودم را برای بدترین اتفاق ممکن آماده می کنم. « برای تکلیف درس دینی و اخلاق می خوام. » پشت میز آشپزخانه می نشیند، از روی دسته جزوه هایش، دفترچه یادداشتی برمی دارد و با خودکار رویش ضربه می زند. آسودگی خیال، ناگهانی و عمیق مرا دربرمی گیرد، مانند هجوم یک باره هوای خنک روی پوست آدم. خدا رو شکر. حتی قادرم خنده کوچکی بکنم، البته خودم هم نمی دانم چه طور این امکان را پیدا کرده ام. در حالی که سعی می کنم صدایم بی تفاوت به نظر برسد، می گویم: « خب، همه ما دروغ می گیم. مگه نه؟ » همان طور که لبش را می جود، لحظه ای به سوالم فکر می کند. « حتی آدم های مذهبی؟ منظورم اینه که... » خودکارش را در هوا تکان می دهد. « مثلا کشیش ها و نمایندگان محلی شون. » به ماجراهای هولناکی که سال هاست در مورد یتیم خانه های کاتولیک برملا می شود، فکر می کنم. در مورد کشیش های محلی ای که پسرانی را که در گروه کر کلیسا شرکت دارند، مورد سوء استفاده جنسی قرار می دهند و راهبه هایی که زیردستان خود را مورد تجاوز جنسی قرار می دهند. « مخصوصا اون ها. »