کتاب شناسایی و شکار جاسوس

Spy Catcher
کد کتاب : 31339
مترجم :
شابک : 978-9644230868
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 608
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1987
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 19
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

معرفی کتاب شناسایی و شکار جاسوس اثر پیتر رایت

کتاب شناسایی و شکار جاسوس زندگینامه صادقانه یک افسر ارشد اطلاعات (1987) است که توسط پیتر رایت ، نوشته شده است. وی با استفاده از تجربیات و تحقیقات خود در مورد تاریخ جامعه اطلاعاتی انگلیساین کتاب را نوشته است.
این کتاب که ابتدا در استرالیا منتشر شد ، به دلیل ادعاهایی که درباره سیاست و حوادث دولت داشت ، در انگلیس (اما نه اسکاتلند) توقیف شد. این تلاش ها معروفیت این کتاب را تضمین کرد و سود قابل توجهی برای رایت کسب کرد.

پیتر رایت برای اولین بار در سال 1985 اقدام به انتشار خاطرات خود کرد. دولت انگلیس بلافاصله حکم دادگاه مبنی بر ممنوعیت انتشار در انگلیس را صادر کرد ، اما این دستور فقط در انگلیس اعمال شد و این کتاب همچنان در جاهای دیگر در دسترس بود. در سپتامبر 1987 ، دولت انگلیس درخواستهای مشابهی را برای جلوگیری از انتشار در استرالیا درخواست کرد ، اما وکیل مالکوم ترنبول به نمایندگی از ناشر ، با موفقیت در برابر این برنامه مقاومت کرد ، همانطور که در ژوئن 1988 در دادگاه تجدیدنظر انجام داد.
اینها همه حاکی از این است که با کتابی جنجال برانگیز طرف هستید. کتابی که ادعایی مبنی بر فاش کردن بسیاری از رازها را دارد.

کتاب شناسایی و شکار جاسوس

پیتر رایت
پیتر موریس رایت (9 اوت 1916 - 27 آوریل 1995) یک افسر اصلی علمی برای MI5 ، آژانس ضد اطلاعات انگلیس بود. كتاب Spy catcher وی كه با پاول گرینگراس نوشته شده بود، با فروشی بیش از دو میلیون نسخه به یك کتاب پرفروش بین المللی تبدیل شد. Spy catcher بخشی از خاطرات بود، بخشی از مواردی که رایت ادعا کرد از نظر نهادی جدی در MI5 و تحقیقات بعدی او در مورد آن بود. گفته می شود که وی در فعالیت ضدجاسوسی خود تحت تأثیر جیمز ژسوس آنگلتون، رئیس ضد اطلاعات سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از سال 1954 تا 1975 تحت تأث...
قسمت هایی از کتاب شناسایی و شکار جاسوس (لذت متن)
«آن شب [شب آخر خدمت] در آپارتمان طبقه آخر اداره خیابان «گوور» خوابیدم. گهگاه صدای قطارهایی که به ایستگاه «ایستون» میرسیدندمرا از خواب میپراند. صبح زود لباس پوشیدم، کیف دستی ام را که برای اولین بار کاملا خالی بود، برداشتم و به طرف در خروج رفتم. با گفتن خداحافظ به پلیس جلوی در، پای به خیابان گذاشتم، دوران خدمتم به سر رسیده بود، یک فقدان غم انگیز و غیرقابل جانشین.»