کتاب تو را به یاد دارم

I Remember You
کد کتاب : 33119
مترجم :
شابک : 978-6222018368
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 396
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

«ایرسا زیگورادوتیر» از نویسندگان پرفروش در ادبیات ایسلند

معرفی کتاب تو را به یاد دارم اثر ایرسا زیگورادوتیر

کتاب «تو را به یاد دارم» رمانی نوشته ی «ایرسا زیگورادوتیر» است که نخستین بار در سال 2010 منتشر شد. دو پرونده ی مربوط به کودکان گمشده، این داستان تریلر را به پیش می برد. در اولین پرونده، سه مسافر که به روستایی دورافتاده رفته و خانه ای را با هدف بازسازی خریده اند، با کودکی شبح وار، خطرناک و بازیگوش مواجه می شوند. در دومین پرونده، روانپزشکی به نام «فریر» و کارآگاهی به نام «داگنی» مشغول تحقیق درباره ی خرابکاری های صورت گرفته در یک مدرسه هستند. آن ها پس از مدتی سرنخ هایی را کشف می کنند که به اتفاقی مشابه در مدرسه در شصت سال پیش—اندکی پس از ناپدید شدن یکی از شاگردان مدرسه—رقم خورد. «فریر» با کاوش در گذشته، مجموعه ای از مرگ های عجیبی را می یابد که برای همکلاسی های پسر گمشده در بزرگسالی اتفاق افتاده است.

کتاب تو را به یاد دارم

ایرسا زیگورادوتیر
ویلبورگ ایرسا زیگورادوتیر متولد 24 اوت 1963 ، نویسنده ایسلندی رمانهای جنایی و داستان های کودک است. او از سال 1998 می نویسد. اولین رمان جنایی او توسط برنارد اسكادر به انگلیسی ترجمه شد. شخصیت اصلی رمان های جنایی او تاکنون ، یک وكیل است.
نکوداشت های کتاب تو را به یاد دارم
With an unpredictable finale that blends the best aspects of the tale of mystery and the tale of the supernatural.
با پایانی غیر قابل پیشبینی که بهترین جنبه های داستان معمایی و داستان ماوراطبیعی را در هم می آمیزد.
Publishers Weekly Publishers Weekly

An excellent and seriously scary mystery.
یک داستان معمایی عالی و واقعا ترسناک.
Library Journal Library Journal

A chiller-thriller of immense scariness.
تریلری تشویش آور و فوق العاده رعب انگیز.
Times Times

قسمت هایی از کتاب تو را به یاد دارم (لذت متن)
امواج با آهنگی پیوسته در تغییر، قایق را به جلو و عقب می راندند. دماغه ی قایق به نرمی بالا و پایین می رفت و تکان های شدیدتر آن را بی امان از این سو به آن سو می کشاند.

ناخدا تقلا می کرد قایق کوچک را به تیرک فولادی ببندد؛ اما اسکله ی شناور فرسوده، انگار که بازی اش گرفته باشد، مدام خودش را پس می کشید.

مثل آن که دریا سر بازی داشت. می خواست به آن ها نشان دهد که رئیس کیست. مرد بالاخره موفق شد قایق را ببندد؛ اما معلوم نبود حوصله ی امواج از دست انداختن او سر رفته یا صبر و تجربه ی کاپیتان بر آن ها چیره شده است.