کتاب حماسه بابک خرمدین

Babak Khorramdin
(اسطوره ایران زمین)
کد کتاب : 33542
شابک : 978-6003767355
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 880
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

معرفی کتاب حماسه بابک خرمدین اثر منصور یاقوتی

"حماسه بابک خرمدین" ، "اسطوره ایران زمین" به قلم "منصور یاقوتی"، شرح رشادت های یکی از دلیرترین مبارزان ایرانی را به صورت یک داستان تاریخی و تخیلی ارائه کرده است. با وجود اینکه "منصور یاقوتی" این اثر را در قالب یک رمان تخیلی به نگارش درآورده اما در چینش زمینه های تاریخی آن از منابع معتبری بهره گرفته و حتی برای علاقمندان به پژوهش و شناخت بیشتر "حماسه بابک خرمدین" ، "اسطوره ایران زمین"، این منابع را بر خلاف اصول رایج داستان نویسی ذکر نموده است. گفتنی است این منابع چیزی بیش از بیست مجلد را دربرگرفته اند و ابعاد مختلف رویدادهایی که در داستان خیالی "حماسه بابک خرمدین" ، "اسطوره ایران زمین" بیان شده، از این کتب استخراج شده اند.
اما که بود آن مبارزی که هنوز هم شرح دلاوری هایش، موی بر اندام شنوندگان سیخ می کند و مردم تمایل دارند بیشتر و بیشتر از او و سبک زندگی اش بدانند. در هر برهه از تاریخ، شاهد مبارزه ای هستیم که میان طبقات مختلف جامعه در می گیرد و در آن طبقه ی مظلوم که اکثرا مردمی زحمتکش و بردبار هستند، علیه طبقه ستمگری که بر آنان حکمرانی می کنند و از هیچ آزار و اذیتی دریغ نمی کنند، بر می خیزند. همیشه در این خیزش و مبازرات، عده ای دلاور پیش تر از بقیه، جان بر کف و دلیر، در برابر ستمگران زمانه می ایستند و از حق طبقه ی مظلوم دفاع می کنند. این است داستان "حماسه بابک خرمدین" ، "اسطوره ایران زمین"، که نام او و مردانگی هایش برای همیشه بر جریده ی تاریخ این سرزمین ثبت شده و الگویی از عدالت گستری و رشادت را برای نسل های بعدی جوانان این مملکت بر جای نهاده است.

کتاب حماسه بابک خرمدین

منصور یاقوتی
منصور یاقوتی متولد ۵ اسفند ۱۳۲۷ در روستای کیوه‌نان شهرستان سنقر در استان کرمانشاه ، داستان‌نویس، شاعر و منتقد ادبی است. وی در زمینه داستان کوتاه و داستان بلند فارسی متون درخشانی خلق کرده و یکی از چهره‌های شاخص و مطرح در میان نویسندگان نسل دههٔ ۴۰ و ۵۰ ایران است.وی در خانواده‌ای کردزبان به دنیا آمد. پس از مهاجرت خانواده به شهر کرمانشاه در ۷ سالگی، تحصیلات ابتدائی در مدرسه داریوش در کرمانشاه و دوران دبیرستان را در مدرسه کزازی گذراند و موفق به دریافت دیپلم ادبی شد. پس از آن ب...
قسمت هایی از کتاب حماسه بابک خرمدین (لذت متن)
رفیق!… هیچ کس راز قدرت را نمی داند… هیچ کس!… این دوست یهودی ما می تواند بگوید که چرا هزار سال است آواره اند؟… چرا تبارشان موسا را رها کرد، موسای حکیم را، و به گوساله زر پناه برد؟… انسان موجودیست عجیب… پیاله ام را پر کن، دلم خیلی گرفته است… آری!… سوار بر اسب، تنگ غروب تابستان، به خانه می رفتم… در خودم بودم… صدای ناله دردناکی که استخوانم را سوزاند تکانم داد. از اسب پیاده شدم. پیرامونم را نگریستم. اسب را به سوی دامنه کوهی که پوشیده از جنگل بود برده و مهار اسب را به درختی بستم. اسب مشغول به دندان کشیدن علف های سبز و خوشبو شد. صدای ناله از پس صخره سیاهی می آمد که جویباری از کنارش می گذشت. گرز دسته نقره ای خوبی داشتم. خنجری هم زیر شال کمریم بود. کمان و ترکش بر کمر اسب بود. گرز در دست من کار شمشیر و نیزه را می کند. پشکه پسک و نفس در سینه، خودم را پس صخره سیاه رساندم. از پشت بوته آلبالو کوهی نگاه کردم و با دیدن صحنه ای عرق روی ستون فقراتم نشست و سرم گیج رفت: دو نفر عرب سیه چرده، دو تا دیو لندهور با ریش های بلند و عبا و عمامه و چشمان به خون نشسته، دست و پاهای یک مزدکی یا هوادار بابک یا انقلاب را بسته، رویش خم شده و با گزلیکی که در دست یکی از آنها بود پوست اسیر را از آرنج به بالا می کندند. گزلیک خونالود بود و دسته بلند شاخ بز داشت. حساب کردم اگر تنهایی از عهده دو تا نره دیو برنیایم برای مردن خوب هستم. با خود گفتم: -«اسفندیار!…. مردی گفته اند و نامردی!… این اسیر هرکه می خواهد باشد، یهودی یا حتی تازی، یا میتراییست… نباید دست و پا بسته پوستش را بکنند» بر سر آنها فریاد کشیدم: -به چه سبب پوست این مرد بیچاره را می کنید؟ چه کرده؟