کتاب مجموعه داستان های آنتوان دوسنت اگزوپری

Antoine de Saint-Exupéry Novel collection
6جلدی ، باقاب
کد کتاب : 3399
مترجم :
شابک : 9789644530036
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 1231
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت
تعداد جلد : 6

معرفی کتاب مجموعه داستان های آنتوان دوسنت اگزوپری اثر آنتوان دو سنت اگزوپری

مجموعه ای ارزشمند از بهترین آثار آنتوان دو سنت اگزوپری که در صدر آن ها داستان محبوب شازده کوچولو قرار دارد. این اثر در کنار خلبان جنگ، دژ، پرواز شبانه، پیک جنوب و زمین آدم ها در یک مجموعه ی کلی به چاپ رسیده که با نگاه به متن غنی و ادبیات زیبای آن ها، خیلی زود متوجه می شویم که چرا آثار اگزوپری نقطه ی اتکایی برای فرهنگ فرانسه محسوب می شوند.
شازده کوچولو از جمله رمان های کودکی است که سرشار است از حقایق ژرف در باب هدف، معنا و این که چگونه احساسات می توانند به طور کامل ماهیت مسائل را دگرگون سازند. مثال ها بخشی از روند داستان بوده و تصویرسازی ها بسیار دلربایند و داستان هم سرآمد همه ی موارد است.
کتاب های دیگر بر خلاف شازده کوچولو نثر نسبتا دشواری دارند و طولانی و دارای فلسفه های دشوار و رو به رشد اند. در طول مطالعه ی کتاب، مخاطب ناگهان با جواهر خارق العاده ای از مفهوم و ایده مواجه می شود یا تصویری خیره کننده از صفحات بیرون زده و نگاه او را به خود جلب می کند؛ چنانکه رها کردن داستان و بیرون آمدن از فضای آن برای ذهنی که کاملا درگیر روند قصه شده به آسانی امکان پذیر نخواهد بود. تلاش سخت و زحمات نویسنده برای نگارش این اثر از میان سطرهای کتاب خود را نشان می دهد و برای مخاطب متعهد، دشوار است که بدون توجه، اندیشه ی زیاد و چندبار خواندن پاراگراف ها و صفحات به راحتی و سرسری از آن عبور کند. در نهایت برای خواننده ای که روند افکار و پیچ و خم های اندیشه ی نویسنده را در طول کتاب دنبال می کند، خواندن این مجموعه سرشار از لذت و نتیجه بخش خواهد بود.

کتاب مجموعه داستان های آنتوان دوسنت اگزوپری

آنتوان دو سنت اگزوپری
آنتوان دو سنت اگزوپری، زاده ی ۲۹ ژوئن ۱۹۰۰ و درگذشته ی ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴، نویسنده و خلبان اهل فرانسه بود.او فرزند سوم کنت ژان دو سنت اگزوپری، بازرس بیمه در جنوب فرانسه و ماری دو فونسکلومب، اشراف زاده ای فرانسوی، بود و در ۲۹ ژوئن سال ۱۹۰۰ در شهر لیون به دنیا آمد. بعد از شکست در ورود به مدرسه ی نیروی دریایی، او برای انجام خدمت نظام وظیفه به نیروی هوایی فرانسه پیوست. او با زیر پا گذاشتن مقررات به فراگیری خلبانی پرداخت و گواهینامه ی پرواز خود را دریافت کرد. در ۱۹۲۳ پس از پایان خدمت نظام به پاریس بازگ...
دسته بندی های کتاب مجموعه داستان های آنتوان دوسنت اگزوپری
قسمت هایی از کتاب مجموعه داستان های آنتوان دوسنت اگزوپری (لذت متن)
شازده کوچولو پرسید:«آیین یعنی چی؟» روباه گفت: «آیین هم چیز فراموش شده ی دیگری است. آیین باعث می شود یک روز با بقیه ی روزها و یک ساعت با بقیه ی ساعت ها متفاوت باشد. مثالی برای آیین بزنم. آدم هایی که من را شکار می کنند پنجشنبه ها در روستا می مانند و با زنان جشن و پای کوبی راه می اندازند. به همین دلیل هم پنجشنبه ها محشر است و من برای گردش حتی تا نزدیکی تاکستان ها هم می روم. اما اگر قرار بود روز جشن و پای کوبی معلوم نباشد و همه ی روزها مثل هم باشند، من همین یک روز تعطیل را هم نداشتم.» شازده کوچولو به این ترتیب روباه را اهلی کرد. اما وقتی ساعت رفتن نزدیک شد، روباه گفت: «خیلی گریه می کنم...» شازده کوچولو گفت: «همه اش تقصیر خودت است. من که بد تو را نمی خواستم. خودت گفتی اهلی ات کنم.» روباه گفت: «همین طور است.» شازده کوچولو گفت: «اما حالا می گویی خیلی گریه می کنی.» روباه گفت: «همین طور است. پس کلی ضرر کرده ای! نه، اتفاقا، به خاطر رنگ گندمزار هم که شده کلی سود کردم.» روباه گفت:«برگرد و دوباره به دیدن گل های سرخ برو تا بفهمی گل تو توی دنیا یکتاست. بعد که برگشتی باهم خداحافظی کنیم، به جای هدیه، رازی را به تو می گویم.» شازده کوچولو به دیدن گل های سرخ رفت و به آن ها گفت: «شما اصلا شبیه گل سرخ من نیستید. شما هیچ چیز نیستید، نه کسی شما را اهلی کرده و نه شما کسی را اهلی کرده اید. شما مثل روباه هستید وقتی هنوز اهلی اش نکرده بودم یعنی روباهی مثل صد هزار روباه دیگر. اما حالا که روباه دوست من شد، توی دنیا یکتاست.» گل های سرخ حسابی دمغ شدند. شازده کوچولو گفت:«شما خوشگلید، اما هیچ چیز ندارید. آدم نمی تواند به خاطر شما بمیرد. کل سرخ من را هم ممکن است عابر معمولی فکر کند فرقی با بقیه ی گل های سرخ ندارد. اما گل سرخ من به تنهایی از همه ی شما مهم تر است، چون گلی است که آبش دادم. چون گلی است که زیر حباب گذاشتمش، چون گلی است که پشت حصیری پناهش دادم که جلو باد را بگیرد، چون گلی است که کرم هایش را کشتم (به جز دو سه تا که قرار است پروانه شوند) چون گلی است که گوش به ناله ها یا خودستایی ها یا گاهی هم سکوت هایش دادم. چون گل سرخ من است.» پس پیش روباه برگشت. گفت: «بدرود...» روباه گفت:«بدرود. این هم رازی که قرار بود بگویم. خیلی ساده است: فقط با دل می شود دید. چشم اصل را نمی بیند.»