کتاب هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست

nothing else is newer than death
با همکاری سی و شش عکاس برجسته ی ایرانی
کد کتاب : 3433
شابک : 9786002292872
قطع : خشتی
تعداد صفحه : 110
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2013
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 15
زودترین زمان ارسال : 16 مهر

معرفی کتاب هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست اثر گروس عبدالملکیان

این کتاب شامل 50 قطعه شعر است که همراه با همین تعداد عکس و در 110 صفحه به چاپ رسیده است. در این مجموعه که با چیدمان یک به یک شعر و عکس طراحی شده، 36 عکاس برجسته ی ایرانی همکاری کرده اند که اسامی آن ها به ترتیب سال تولد عبارت است از: عباس کیارستمی، بهمن جلالی، افشین شاهرودی، سیف الله صمدیان، کریم ملک مدنی، مهدی منعم، رومین محتشم، مهدی فتحی، مهران مهاجر، کریم متقی، شهریار توکلی، کورش ادیم، جلال شمس آذران، کیارنگ علایی، علیرضا میرزایی، مهرداد افسری، امین نظری، بهنام صدیقی، شادی آفرین آرش، گوهر دشتی، حسین فاطمی، علیرضا وحید، امید امیدواری، حمید جانی پور، بابک کاظمی، کاوه بغدادچی، علی شیخ الاسلامی، صمد قربانزاده، امیر مینابیان، مصطفی پیوندی، محسن بایرام نژاد، سیاوش نقشبندی، میعاد آخی، آرش اشگر، امیرحسین کردونی، سینا شیری. جمع آوری و انتخاب عکس های این کتاب که شامل گزیده ای از شعرهای تازه و برخی از شعرهای منتشر شده می باشد ،با همکاری خانم نازنین طباطبایی انجام گرفته است. عکس های مرحوم بهمن جلالی از طریق خانم رعنا جوادی (همسر ایشان) در اختیار این مجموعه قرار گرفته است.

کتاب هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست

گروس عبدالملکیان
گروس عبدالملکیان (زاده ۱۸ مهر ۱۳۵۹ در تهران) شاعر ایرانی و دبیر بخش شعر نشر چشمه است. او فرزند محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایرانی است.گروس نوشتن را از ۱۱ سالگی آغاز کرد و اولین شعرهایش در مجلات کیهان بچه ها و سروش نوجوان به چاپ رسید. چنانکه خودش اشاره می کند از سال ۱۳۷۷ مطالعهٔ نقد و نظریه ادبی را آغاز کرد و برخی از اولین شعرهای جدی اش را که بعدها در کتاب اولش منتشر شدند در مطبوعات تخصصی آن سال ها از جمله کارنامه و عصر پنجشنبه به چاپ رساند. گروس عبدالملکیان در سال ۱۳۸۱ اولین کتابش را با نا...
قسمت هایی از کتاب هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست (لذت متن)
گفتی / دوستت دارم و / من / به خیابان رفتم. / فضای اتاق / برای پرواز کافی نبود.

اگر جهان از انفجار نقطه ای به وجود آمده باشد ، آنگاه شعر در متعالی ترین حالتش ، فشردن دوباره ی جهان در آن نقطه است.

فرصتی نمانده است بیا همدیگر را بغل کنیم فردا یامن تو را می کشم یا تو چاقو را در آب خواهی شست ، همین چند سطر، دنیا به همین چند سطر رسیده است، به این که انسان کوچک بماند بهتر است، به دنیا نیاید بهتر است، اصلا این فیلم را به عقب برگردان ، آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین پلنگی شود، که میدود در دشت های دور، آن قدر که عصاها پیاده به جنگل برگردند....