کتاب هستی آیینه

Hasti Ayineh
کد کتاب : 34919
مترجم :
شابک : 978-9642071388
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 250
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب هستی آیینه اثر محمدرضا اصلانی

محمدرضا اصلانی، یک هنرمند چند وجهی است. او در شهر رشت بزرگ شد و دوره‌های تحصیلی خود را در رشته‌های هنر و نقاشی در دانشکده هنرهای تزیینی گذراند. «شطرنج‌باد» اولین فیلم بلند سینمایی او است که در سال ۱۳۵۵ ساخته شد و در حوزه سینما نیز به عنوان یک هنرمند و فیلم‌ساز شناخته می‌شود. به علاوه، اصلانی از مهم‌ترین شاعران جریان «موج نو» در دهه چهل میلادی ایران است.

اگر تصمیم دارید اطلاعات بیشتری از زندگی و آثار محمدرضا اصلانی را بدانید، این کتاب مجموعه‌ای از گفت‌وگوها و مصاحبه‌ها با او است. در این کتاب که محصل ۶۰ ساعت گفت‌وگو با اصلانی درباره‌ی موضوعات مختلف است، زندگی و آثار او به‌طور جامع مورد بررسی قرار می‌گیرد. اصلانی علاوه بر نقاش و هنرمند، شاعر، منتقد، فیلم‌ساز، مستندساز و فیلم‌نامه‌نویس نیز محسوب می‌شود. این کتاب معرفی و بررسی جامعی از زندگی و آثار او را ارائه می‌دهد.

کتاب هستی آیینه

محمدرضا اصلانی
محمدرضا اصلانی (شاعر، سینماگر و هنرپژوه) متولد ۱۷ آذر سال ۱۳۲۲ در رشت و فارغ‌التحصیل رشتهٔ نقاشی از دانشگاه هنرهای تزئینی (دانشگاه هنر فعلی) است.جامعهٔ هنری ایران در ابتدا محمدرضا اصلانی را با اشعارش شناخت. او از شاعران فعال و مطرح موج نویی دههٔ چهل بود که اشعارش امیدی در میان هواداران شعر مدرن برانگیخته بود. اصلانی از جمله کسانی بود که بعدها بیانیهٔ شعر حجم - شکل به‌سامان‌رسیدهٔ موج نو - را تحت نظر یدالله رؤیایی امضاء کرد.محمدرضا اصلانی از استعدادهای درخشان موج نو و یکی از شاع...
قسمت هایی از کتاب هستی آیینه (لذت متن)
ینها دردناک است، اگر کسی در زندگی اش برای یک بار هم که شده، یک طرح از بدن انسان زده باشد، حتی یک طراحی کوچک، محال است بتواند صحنه ی اعدام یک انسان را تماشا کند. بدن یک انسان زیباست، چون نظام نسبت های طلایی ست . این ها به زن و درخت و طبیعت و همه چیز تجاوز میکنند. من گاهی از دیدار غروب، تا مرز سکته پیش رفته ام. نفسم از لحظه ی سقوط افتادن آفتاب بند می آید. عظیم است. اتفاق مهم کیهانی ست. راه رفتن یک آدم و پاها برای من حیرت آور است. در پاها رفتارهای زیادی می بینید. گاهی اوقات پاها شبیه چهره ی انسان میشوند. من در فیلم هام؛ اینسرت های زیادی از پا گرفته ام. همین طور نماهای زیادی از دست ها، دست ها میتوانند فضا بسازند. من از حرکت دست ها دچار هیجان میشوم؛ اینکه در نهایت این دست در کجا میخواهد بایستد. وقتی یک دست تکان میخورد، حادثه ی مهمش این است که کجا میخواهد بایستد. ایستادن و حرکت دست، اتفاق مهمی ست. قلب انسان از تصورش می ایستد. دیوانه آساست. اینها دیوانپی نیست. اینها تحلیل ذرات هستی است. این فهم زیبایی ست. من هیچ گاه زندگی نکرده ام، این بد است. نزدیکانم این را بارها به من گفته اند. درست است... آن قدر مسئله در من پیچیده است که زندگی کردن را فراموش کرده ام. حالا دارم خسته میشوم...