کتاب بازی بی گناهان

Family Portrait with Dead Woman
کد کتاب : 356
مترجم :
شابک : 978-600-229-080-9
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 176
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

برنده ی جایزه ی بهترین رمان سیاه اسپانیا سال 2008

معرفی کتاب بازی بی گناهان اثر رائول آرخمی

داستان رمان بازی بی گناهان، در شهری دائما تحت حفاظت می گذرد و چگونگی اتفاق افتادن رویدادهایی واقعی در سال 2002 را توصیف می کند. گروهی از افراد، خویشاوندان و دوستانی که همگی در قتل زنی دست داشته اند، تلاش می کنند تا این اتفاق را حادثه ای خانگی جلوه دهند. داستان در بخش های کوچک و در قالب تکه خبرهای روزنامه به همراه گفته های شاهدین و یادداشت های شخصی روایت می شود. همه شواهد و مدارک را قاضی پرونده جمع آوری می کند که پیکر قربانی، ذهن او را بسیار به خود مشغول کرده است و هیچ منفعت قانونی یا شخصی در این پرونده برایش وجود ندارد. داستان کتاب به صورت اول شخص نقل می شود و خوان مانوئل، قاضی پرونده، و یا دوست دوران کودکی اش، یورگ ریتر، آن را روایت می کنند. در جای جای داستان، عناصر جالب و درخور توجهی چون سرود به سبک یونانی دوستان قربانی بر سر جنازه ی او، به چشم می خورد.

کتاب بازی بی گناهان

رائول آرخمی
رائول آرخمی، زاده ی 21 فوریه ی 1946، نویسنده ی داستان های جنایی اهل آرژانتین است. او که در شهر لاپلاتا در آرژانتین به دنیا آمد، در همان سنین پایین به نویسندگی و کارگردانی تئاتر روی آورد. رائول در اویل دهه ی 1970، در منازعات مسلحانه ی آرژانتین نقش داشت و در همان درگیری ها دستگیر شد. آرخمی پس از آزادی در سال 1984، به کار روزنامه نگاری پرداخت و همزمان با تغییر هزاره، به اسپانیا مهاجرت کرد. حرفه ی نویسندگی او در این کشور به ثمر نشست و رمان هایش پشت سر هم منتشر می شدند. او بعد از دوازده سال زندگی ...
نکوداشت های کتاب بازی بی گناهان
A breath-taking read.
داستانی نفسگیر.
Jie Scribano

Amazingly observed.
به شکل شگفت انگیزی فکر شده.
Cronicas Literarias

Argemí is a master of storytelling.
آرخمی، استاد داستان سرایی است.
Libreria Hernandez

قسمت هایی از کتاب بازی بی گناهان (لذت متن)
اسم من خوان مانوئل گالوان است، قاضی هستم. البته فعلا. مسیرم را مثل بقیه با دادن حکم های تند و تیز باز کردم اما بالاخره پذیرفتم که چیزها همان طورند که هستند و نمی شود عوض شان کرد. حالا فقط گه گاه یک جرقه ی عصیان یا بی صبری فوری که بخواهد مسیر روزمره ای را که به سوی هیچ می رود به هم بریزد، خودی نشان می دهد.

بیست و هشت اکتبر خوابش را دیدم. ممکن نیست تاریخ آن خواب یا چهره ی زن را فراموش کنم. به من لبخند می زد و با دستش همان علامتی را نشان می داد که ماریلا دخترم چند روز قبل برای این که به همه توضیح بدهد چند ساله شده است، از آن استفاده کرد.

دوستان ما، کسانی که همراهی مان می کنند، درباره ی ما بیش از آن چه دل مان بخواهد، می گویند. نمی شود آدم را احمق ها یا آشغال ها دوره کرده باشند بدون این که خودش یک جوری یکی از این آدم ها باشد.