کتاب خانه ی خودمان

Kira-Kira
کد کتاب : 359
مترجم :
شابک : 978-600-353-124-6
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 224
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2004
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : ---

برنده ی جایزه ی نشان طلای نیوبری سال 2014

معرفی کتاب خانه ی خودمان اثر سینتیا کادوهاتا

رمان خانه ی خودمان، داستان دو خواهر ژاپنی/آمریکایی را روایت می کند که به منظور بهبود بخشیدن به شرایط زندگی والدینشان، از آیوا به مناطق روستایی جرجیا مهاجرت می کنند. کیتی، خواهر کوچک تر و راوی داستان، فکر می کند که خواهرش، لین، نابغه ای است که توانایی انجام هر کاری را دارد. با پیشروی داستان و آشکار شدن این که بهبود شرایط زندگی پدر و مادرشان به معنی کار کردن شبانه روزی آن هاست، معلوم می شود که لین مشکلی دارد چرا که همیشه خسته و بیمار به نظر می رسد. بزرگترین آرزوی لین، زندگی به همراه خانواده اش در خانه ی شخصی خودشان است. وقتی که پدر و مادر این دو دختر، که هیچ وقت پول قرض نمی کنند و به بانک ها اعتماد ندارد، سرانجام برای برآورده کردن این آرزوی دخترشان وام می گیرند، کاملا مشخص می شود که مریضی لین باید جدی باشد. درنهایت، پدر کیتی به او می گوید که بیماری خواهرش چیست و با وخیم تر شدن اوضاع لین، کیتی تصمیم می گیرد تا علی رغم مشکلات متعدد عاطفی و مالی، رویاهای خواهر و خانواده اش را زنده نگه دارد.

کتاب خانه ی خودمان

سینتیا کادوهاتا
سینتیا کادوهاتا، زاده ی 2 جولای 1956، نویسنده ی ژاپنی/آمریکایی و خالق داستان های کودک است که بیشتر با کتاب خانه ی خودمان شناخته می شود. او در شهر شیکاگو چشم به جهان گشود.سینتیا، مدرک کارشناسی اش را از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دریافت و پس از آن، در کارگاه های نویسندگی در دانشگاه های پیتسبورگ و کلمبیا شرکت کرد. اولین اثری که از او منتشر شد، داستان کوتاهی بود که در سال 1986 در مجله ی نیویورکر به چاپ رسید. سینتیا کادوهاتا دارای فرزندی به نام سامی است.
نکوداشت های کتاب خانه ی خودمان
An unforgettable story.
داستانی فراموش نشدنی.
San Diego Union Tribune

This novel shines.
این رمان می درخشد.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A highly praised novel.
رمانی بسیار تحسین شده.
KLIATT

قسمت هایی از کتاب خانه ی خودمان (لذت متن)
من تقریبا دیگر هیچ وقت خواب عمیقی را تجربه نکردم. به محض این که اسمم را صدا می زد، بدون توجه به این که چقدر خسته بودم، فورا بلند می شدم.

عمویم درست دو و نیم سانتی متر از پدرم قدبلندتر بود، اما شکم نرمی داشت. سال قبل که با مشت توی شکمش زدیم، این را فهمیدیم. همو دادش به هوا رفت و برایمان خط و نشان کشید. پدر و مادر ما را بدون شام به رختخواب فرستادند. آن ها معتقد بودند که زدن دیگران بدترین گناه است. دزدی در درجه دوم و دروغ گویی در درجه سوم بود. و من هنوز دوازده سالم نشده بود که مرتکب هر سه گناه شدم.

اولین واژه را از خواهرم لین یاد گرفتم: ستاره-ستاره. با این که آن را اشتباهی «سیستاری» تلفظ می کردم، ولی او منظورم را می فهمید. در زبان ژاپنی، ستاره-ستاره یعنی درخشنده و نورانی. لین می گفت وقتی که بچه بودم، همیشه شب ها مرا با خودش به جاده ی خلوتی می برد و هر دوی مان به پشت، روی زمین دراز می کشیدیم و به ستاره ها نگاه می کردیم. بعد، او بارها و بارها می گفت: کتی، بگو ستاره-ستاره!، ستاره-ستاره! و من عاشق این کلمه بودم! وقتی کمی بزرگ تر شدم، برای توصیف تمام چیزهایی که دوست شان داشتم، از عبارت ستاره-ستاره استفاده می کردم. آسمان آبی زیبا، توله سگ ها، بچه گربه ها، پروانه ها و حتی دستمال کاغذی های رنگی ...