باز دیرتر ـ در سنی که دارم ـ سال های سال دیرتر٬ اگر قرار باشد شهوت مرا دوباره دربرگیرد٬ اگر میل به عشق٬ میل به عاشق و معشوق بودن از من عبور کند٬ میل این که کسی بیاید٬ سرانجام٬ و مرا ببرد ـ شایسته ی آن خواهم بود٬ نه٬ چنین فکر نمی کنی؟ ـ من این را مانند چنان دردی تصور خواهم کرد٬ چنان فاجعه ی بی رحمانه ای٬ چنان مصیبتی و پیش از هر چیز٬ پیش از هر چیز٬ ریشخندی چنان شرور٬ یک شوخی زندگی٬ نه؟ که من خواهم گریخت٬ که می جویم٬ امیدوارم٬ نیروی گریختن را٬ کشیدن فریادی خشمناک و گریختن٬ که از او دور خواهم شد٬ که آنی را که می آید خواهم راند٬ آنی که خواهد گفت مرا دوست دارد و می خواهد من نیز او را دوست داشته باشم و چنین جنایت بزرگی را مرتکب می شود که این همه دیر آمده.
سلام وقت بخیر کتاب دوست انسان در تنهایی در تحصیل در بیکاریها میباشد