کتاب آه ارنستو

کتاب «آه! ارنستو» نوشته‌ی مارگریت دوراس، روایتی کوتاه است که در سال ۱۹۷۱ منتشر شد. داستان حول شخصیتی به نام ارنستو می‌گردد؛ پسربچه‌ای که تصمیم می‌گیرد دیگر به مدرسه نرود. او دلیلش را این‌طور بیان می‌کند که در مدرسه چیزهایی به او آموزش می‌دهند که نمی‌خواهد بداند. همین جمله‌ی ساده آغازگر روایتی می‌شود که در ظاهر کودکانه است اما بار معنایی گسترده‌ای دارد.
بخش زیادی از کتاب به مکالمه‌های ارنستو با والدین و معلمانش اختصاص دارد. این گفت‌وگوها نشان می‌دهد که تصمیم او صرفا یک رفتار کودکانه یا تنبلی نیست، بلکه تلاشی است برای زیر سوال بردن خود مفهوم آموزش رسمی. ارنستو از زاویه‌ای متفاوت به مدرسه نگاه می‌کند و با منطق خاص خودش، باورهای رایج درباره‌ی یادگیری و ضرورت آن را به چالش می‌کشد.
در لایه‌های عمیق‌تر، این داستان کوتاه به مسئله‌ی نافرمانی در برابر ساختارهای تثبیت‌شده می‌پردازد. ارنستو نمادی از فردی است که از پذیرش دانشی که بیرون از اراده‌ی او تحمیل می‌شود سر باز می‌زند و آگاهانه انتخاب می‌کند و در واقع «ندانستن» را ترجیح دهد. متن با لحنی ساده و طنزآمیز، پرسش‌هایی اساسی درباره‌ی آزادی فردی، هویت و نقش نظام آموزشی در شکل‌دادن به انسان‌ها مطرح می‌کند.