داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
رازآلودگی دریافت سه نامهی بیعنوان شروع جذابی رو رقم زده بود. در این رمان هم مثل <دلواپسیهای مگره> پروسهی جستجو و کنکاش، پیش از وقوع جنایت استارت میخورد و مگره با ورود به خانهای مرموز و پر از آدمهای تنها با ماجرایی پیچیده مواجه میبود. نیمهی دوم رمان هم غالباً با تکیه بر دیالوگهای خیلی زیاد و تمرکز بر عوامل روانشناختی پیش رفت. شخصیتهای حاضر در این منزل بزرگ و پر از خدم و حشم، همگی در تنگنای چالشهای عمیق روانی محبوس شده بودند. وکیل مدافعی کوتوله و بیاعتماد به نفس و تارک الدنیا. زنی متمول اما وسواسی، هرزهگرد و جستجوگر. منشیای منضبط، وامانده و در ارتباطی احساسی و بیسر و ته با رئیس و مرد خانه. یکی دو جوان ول معطل. چند خدمهی بی روح؛ و پسر و دختری عاصی، پس زده و رنجور... مگره دام میتند تا بالاخره جانی را به دام میاندازد. آنقدر میآید و میرود تا قاتل چیزی از خود بروز دهد. تلاش قاتل تا واپسین لحظات و در آخر چیرهدستی مگره در از پا انداختن مهاجم... گرچه کمی کش آمده بود اما داستان، انسانی و درگیر کننده روایت شده بود...