کتاب از چشم غربی

Under Western Eyes
  • 15 % تخفیف
    355,000 | 301,750 تومان
  • موجود
  • انتشارات: علم علم
    نویسنده:
کد کتاب : 3888
مترجم :
شابک : 9789644055577
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 463
سال انتشار شمسی : 1385
سال انتشار میلادی : 1911
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب از چشم غربی اثر جوزف کنراد

از چشم غربی این رمان جنجالی که به عنوان یکی از بهترین دستاوردهای ادبی کنراد تحسین شده ، به طرز ماهرانه ای آشفتگی سیاسی روسیه در قرن نوزدهم را به تصویر می کشد و تحولات چشمگیر در زندگی یک دانشجو به نام رازموف را دنبال می کند ، در حالیکه او خود را برای کار در بوروکراسی تزاری آماده می کند.
طی طرحی که چرخ می خورد و بازمی گردد ، رازموف در توطئه انقلابی در گیر می شود وقتی که به یک دانش آموز دیگر که یک مقام عمومی را ترور می کند پناه می دهد. او که به طور فزاینده ای درگیر فتنه های سیاسی رادیکال ها می شود ، به آنارشیستی که به او کورکورانه اعتماد کرده بود خیانت می کند. مقامات سپس رازموف را برای مأموریتی جاسوسی اعزام میکنند و...
کتاب از چشم غربی یک مطالعه شخصیتی جذاب است که به طرز حیرت انگیزی ، دلمشغولی های رازوموف را در مورد نجابت و پاسخگویی را نشان می دهد ، هنگامی که با حقایق و ارزشهای یکپارچگی انسان و قدرت اخلاق روبرو می شود.
داستان این رمان در سنت پترزبورگ، ژنو و سوئیس می گذرد و پاسخ کنراد است به رمان جنایت و مکافات. مشهور بوده که کنراد از داستایفسکی متنفر بوده است! از چشم غربی پر است از بدبینی و درگیری در مورد شکست های تاریخی جنبش ها و آرمان های انقلابی. اظهارات کنراد در این کتاب و همچنین کتاب های دیگرش در مورد غیرمنطقی بودن زندگی ، کدورت شخصیت ، بی عدالتی ای که با آن رنج به افراد بی گناه و فقیر تحمیل می شود و بی احترامی به زندگی کسانی که با آنها هستی را به اشتراک می گذاریم را به تصویر می کشد.

کتاب از چشم غربی

جوزف کنراد
جوزف کنراد با نام «تئودور یزف کنراد نالچ کوژینوسکی»، زاده ی ۳ دسامبر ۱۸۵۷ و درگذشته ی ۳ اوت ۱۹۲۴، نویسنده ی بریتانیایی-لهستانی بود.تئودور کنراد نالچ کورزینوسکی در سال ۱۸۵۷ در بردیچیف، امپراتوری روسیه (پادولیای، اوکراین کنونی) متولد شد. این منطقه از ملیت های مختلفی تشکیل شده بود که چهار مذهب و جهار زبان و چندین طبقه ی اجتماعی داشتند. آن بخشی که ساکنینش به زبان لهستانی حرف می زدند و خانواده ی کنراد هم از آن ها بود، آبا و اجدادی از طبقه ی سلاچتا بودند که طبقه ای پایین تر از آریستوکرات ها بود، ثر...
قسمت هایی از کتاب از چشم غربی (لذت متن)
آقای په در سورتمۀ روباز دو اسبه ای با سورچی و خادم، که در جایگاه جلو بودند، به سمت ایستگاه قطار می رفت. همۀ شب برف باریده بود و راه را که در ساعات سحری هنوز چندان مشخص نبود، برای اسبان بسیار دشوار کرده بود. برف سنگین هنوز می بارید. سورتمه را حتما دیده و نشان کرده بودند. وقتی پیش از رسیدن به پیچ راه سورتمه به چپ کشیده شد، خادم دهقانی را دید که بر لبۀ سنگفرش راه می رفت و دست ها را در جیب های کت پوست بره اش کرده و زیر برف فروریز، شانه ها را تا نزدیک گوش ها بالا برده بود. چون سورتمه به دهقان رسید، او رو گرداند و بازوی خود را تاب داد. در یک آن تکان وحشتناکی بود و صدای انفجاری که در میان دانه های بسیار برف خفه شد.

در میان برف فروریز، مردم از هر دور به تودۀ کوچکی از اجساد می نگریستند که نزدیک لاشۀ دو اسب روی هم افتاده بودند. هیچ کس جرأت نزدیک شدن نداشت تا از یک پاسگاه خیابانی گروهی قزاق چهارنعل رسیدند و از اسب به زیر آمدند و شروع به برگرداندن اجساد کردند. در میان قربانیان انفجار دوم که بر سنگفرش پراکنده بودند، جسدی بود ملبس به پوست برۀ دهاتی، اما چهرۀ آن از میان رفته بود و شناخته نمی شد و در جیب های لباس فقیرانه اش مطلقا هیچ چیز نیافتند و این تنها جسدی بود که هویت آن هیچ گاه معلوم نشد.