کتاب سوسک

The Cockroach
کد کتاب : 71015
مترجم :
شابک : 978-6003676169
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 120
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

سوسک
The Cockroach
کد کتاب : 128612
مترجم :
شابک : 978-6004518024
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 89
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 16 اردیبهشت
نوع چاپ : دیجیتال - POD

سوسک
The Cockroach
کد کتاب : 38970
مترجم :
شابک : 978-6220106272
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 82
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب سوسک اثر ایان مک یوون

کتاب «سوسک» رمانی نوشته ی «ایان مک یوون» است که نخستین بار در سال 2019 چاپ شد. «جیم سمز» دچار گونه ای از مسخ شده است. او در زندگی قبلی خود، یا نادیده گرفته می شد یارفتارهای بد دیگران با خودش را تحمل می کرد، اما حالا در این بدن جدید، به قدرتمندترین مرد در بریتانیا تبدیل شده است—و اکنون مأموریت دارد تا حکومت را بر اساس خواسته ی مردم اداره کند. هیچ چیز نباید به مانعی بر سر راه او تبدیل شود؛ نه اپوزیسیون، نه مخالفین درون حزب خودش، و نه حتی قوانین دموکراسی پارلمانی. «ایان مک یوون» در این داستان درخشان و طنزآمیز که به شکلی آشکار یادآور کتاب «مسخ» اثر «فرانتس کافکا» است، جهان آشنای سیاست در دنیای امروز را با شوخ طبعی هایی گزنده پیوند می زند و قواعد حاکم بر آن را واژگون می کند.

کتاب سوسک


ویژگی های کتاب سوسک

«ایان مک یوون» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

ایان مک یوون
ایان راسل مک یوون، زاده ی ۲۱ ژوئن ۱۹۴۸، نویسنده و نمایشنامه نویس انگلیسی است. ایان در ۲۱ ژوئن ۱۹۴۸ در الدرشات از توابع همپشر زاده شد.او حرفه ی نویسندگی خود را با نوشتن داستان های کوتاه گوتیک آغاز کرد و در سال ۱۹۹۸ به خاطر کتاب آمستردام موفق به دریافت جایزه ی ادبی من بوکر شد.
نکوداشت های کتاب سوسک
A brilliant political satire like no other.
یک طنز سیاسی درخشان و بی همتا.
Barnes & Noble

Clever and profound.
هوشمندانه و ژرف.
Publishers Weekly Publishers Weekly

An effective entertainment.
یک سرگرمی تأثیرگذار.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب سوسک (لذت متن)
آن روز صبح، «جیم سمز»، باهوش اما سطحی، از خوابی پریشان برخاست و دید به جانوری غول پیکر بدل شده است. مدتی طولانی همانطور طاق باز ماند (که حالت دلخواهش نبود) و با بهت به پاهای دورافتاده و کمی دست و پاهایش نگریست. فقط چهارتا، البته، و کاملا بی حرکت.

همه ی این ها به اندازه ی کافی نگران کننده بودند، اما بیدارتر که شد، یادش افتاد که مأموریتی مهم داشت، مأموریتی تک نفره، گرچه در آن لحظه یادش نمی آمد آن مأموریت چه بود.

با خودش گفت خیلی بی انصافی است. حق من این نیست. خواب های پاره پاره اش عمیق و آشفته بودند، زیر هجوم صداهای پرطنین و گوش خراش، و جدالی پیوسته.