«پپا و مکسی» از وقتی خیلی کوچولو بودند با هم دوست اند. آن ها یک شرکت کارآگاهی دارند و توی شرکت شان به پرونده های عجیب و غریب و مشکوک رسیدگی می کنند. «پولگاس»؛ سگ شکاری آژانس و «ببیتو» با پستانک جادویی اش در حل پرونده ها به آن ها کمک می کنند. در این داستان، آن ها با کتاب فروش بداخلاقی روبه رو می شوند که مدام از آن ها می خواهد از کتاب فروشی بروند بیرون. اما پدر پپا همیشه از اخلاق خوب کتاب فروش تعریف می کرده. به نظرتان چه چیزی باعث شده او یکهو این قدر رفتارش عوض شود؟ و...
کتاب جویندگان سرنخ 2