کتاب شبی که سحر نداشت

Shabi Ke Sahar Nadasht
کد کتاب : 40302
شابک : 978-6007505267
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 744
سال انتشار شمسی : 1399
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

معرفی کتاب شبی که سحر نداشت اثر رسول ارونقی کرمانی

من سیاه بودم... یک سیاہ حلقه به گوش که هرگز طعم شیرین آزادی را نچشیده بود و بس... اما چه می شود کرد که سرنوشت من همانا اسارت بود و بس...
روزی که از قید غلامی ارباب آزاد شدم، عطر دلفریب عشق به مشامم خورد و همان روز همان جا اسیر و دربند یک جفت چشم به شدت زیبای سبز مثل مروارید شدم... آری سرنوشت من اسارت بود و بس، اما چه اسارت شیرینی بود در میان حلقه های طلایی موهای تو ای مو طلایی من... قزل قیز من...
اما دریغ و درد که سرنوشت غارتگر بی رحم، حسودان را مجال داد تا در کار شیرین ترین اسارت دنیا توطئه کنند و تو را ای _بهترین_ از من دور کنند و مرا از شیراز سراپا عشق...
اکنون بدون تو ببری بودم رها شده در صحراهای سوزان که با همه ی آزادی اش، باز دربند تو بود _ای بهترین_ و فقط من می دانستم چه بر روزهای طولانی تو میگذرد و فقط تو میدانستی چرا شب های من سحر ندارد... سال ها بدون توو بدون شب هایی که به صبح می رسیدند گذشت و سرانجام لحظه ی دیدار رسید ...
در اوج دلشکستگی و پیری، در شیراز سراپا خون، در تلخ ترین لحظه های یک مرد... تو را دیدم و تو _ای بهترین_ خنجری سرد در سینه ی گداخته ام فرو کردی و داستان تلخ اسارات مرا پایان دادی...
من سیاه بودم و سیاه بخت....

کتاب شبی که سحر نداشت

رسول ارونقی کرمانی
رسول ارونقی کرمانی (زاده ۱۳۰۹ در کرمان- درگذشته ۳۰ مهر ۱۳۹۶) نویسنده ایرانی بود. او یکی از مشهورترین، محبوب‌ترین و پرفروش‌ترین پاورقی‌نویسان ایران در دهه‌های ۳۰، ۴۰ و ۵۰ خورشیدی بود و آثارش خوانندگان بسیاری داشت. ارونقی کرمانی در آمریکا زندگی می‌کرد.رسول در سال ۱۳۰۹ و در شهر کرمان، از پدری اهل ارونق آذربایجان و مادری کرمانی به‌دنیا آمده و نام فامیلی خود را به خاطر تجلیل از این دو استان کشور برگزیده است. او کودکی را در تبریز و جوانی را در تهران گذراند و پس از انقل...