کتاب گردنبندم را پیدا کن

Twenties Girl
کد کتاب : 40364
مترجم :
شابک : 978-6005138429
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 632
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2009
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

«سوفی کینسلا» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب گردنبندم را پیدا کن اثر سوفی کینسلا

کتاب «گردنبندم را پیدا کن» رمانی نوشته ی «سوفی کینسلا» است که اولین بار در سال 2009 به چاپ رسید. «لارا لینگتون» همیشه تخیل بسیار فعالی داشته، اما اکنون به نظر می رسد تخیلش از کنترل خارج شده است. زنان جوان شاغل و نرمال، با ارواح ملاقات نمی کنند—اینطور نیست؟! وقتی روح یکی از خویشاوندان «لارا» به نام «سیدی» به شکل اسرارآمیزی ظاهر می شود، یک درخواست مشخص دارد: «لارا» باید گردنبند گمشده ای را پیدا کند که برای بیش از 75 سال با «سیدی» همراه بوده، چرا که او نمی تواند بدون آن گردنبند به آرامش برسد. اما همزمان با این که مأموریت یافتن گردنبند، به یک رابطه عاشقانه جدید برای «لارا» می انجامد، «لارا» و «سیدی» حقایقی غافلگیرکننده را در مورد یکدیگر کشف می کنند.

کتاب گردنبندم را پیدا کن

سوفی کینسلا
سوفی کینسلا، زاده ی 12 دسامبر 1969، نویسنده ای انگلیسی است. کینسلا در آکسفورد ابتدا به تحصیل در رشته ی موسیقی پرداخت اما یک سال بعد به تحصیل در رشته ی سیاست، فلسفه و اقتصاد روی آورد. او قبل از روی آوردن به نوشتن داستان، به عنوان روزنامه نگار حوزه ی مالی کار می کرد. کتاب های او به بیش از چهل زبان ترجمه شده اند.
نکوداشت های کتاب گردنبندم را پیدا کن
A deeply moving testament to the bonds of friendship and family.
گواهی عمیقا تکان دهنده بر پیوندهای دوستی و خانواده.
Barnes & Noble

With all the charm and humor that have made Sophie Kinsella’s books beloved by millions.
با تمام شوخ طبعی و جذابیتی که باعث شده کتاب های «سوفی کینسلا» برای میلیون ها مخاطب محبوب باشد.
Amazon Amazon

Warm and lively.
گرم و پرانرژی.
Time Time

قسمت هایی از کتاب گردنبندم را پیدا کن (لذت متن)
اصولا مادرم آدمی همیشه نگران بود، با لبخندی عصبی و چشمانی وحشت زده. بعد یک دفعه متوجه می شدید که در ذهنش، سناریوی واقعه ای رستاخیزی را می پرورانده است.

حالا دستی به کت و دامن سیاهش کشید و آن را مرتب کرد. کت، اپل های سرشانه و دکمه های فلزی عجیب و غریبی داشت. آن لباس به تن مادرم زار می زد. این کت و دامن را از ده سال پیش که او در فاز کار کردن بود و در مصاحبه های کاریابی شرکت می کرد، به خاطر داشتم. در آن روزها مجبور شده بودم کار با کامپیوتر را یادش بدهم.

هر دوی آن ها زمانی که در آرامش و در قلمرو شخصی خودشان باشند، کاملا خوب و سرحال هستند. مثلا موقعی که در «کورن وال» در قایق قدیمی پدرم باشند، یا وقتی هر دو در ارکستر غیرحرفه ای محلی نوازندگی کنند.