کتاب دستیار ماما

The Midwife's Apprentice
کد کتاب : 404
مترجم :

شابک : 978-600-119-555-6
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 136
سال انتشار شمسی : 1393
سال انتشار میلادی : 1991
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

برنده ی جایزه ی نیوبری سال 1996

معرفی کتاب دستیار ماما اثر کارن کشمن

رمان دستیار ماما، عنوان رمانی هیجان انگیز برای کودکان، نوشته ی کارن کشمن است. داستان به چگونگی تبدیل دختربچه ای بی خانمان به رمان دستیار ماما، تعیین هویت و مکان خود در دنیا و یادگیری امید داشتن و غلبه بر مشکلات می پردازد. این دختر که فقط با نام برت شناخته می شود، هیچ خانواده، خانه و آینده ای ندارد تا این که «جین ماما» را ملاقات می کند و دستیارش می شود. برت-که حالا نام آلیس را برای خود برگزیده-به جین در به دنیا آوردن نوزادان کمک می کند و همزمان، دانش، اعتماد به نفس و شجاعت خواستن چیزی بیشتر در زندگی را به دست می آورد: شکمی سیر، قلبی خشنود و جایی در این دنیا. زندگی در روستاهای قرون وسطی، پس زمینه ی جذابی برای داستان بامزه و گزنده ی آلیس خلق کرده است. در پایان کتاب، در یادداشتی به شغل ماماها در گذشته و حال پرداخته شده است.

کتاب دستیار ماما

کارن کشمن
کارن کشمن، زاده ی 4 اکتبر 1941، نویسنده ی آمریکایی داستان های تاریخی است. کارن دارای مدرک کارشناسی در رشته های زبان یونانی و انگلیسی از دانشگاه استنفورد است. همچنین، او دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته های رفتارشناسی انسان و مطالعات موزه است. کشمن به مدت یازده سال، استادیار دپارتمان مطالعات موزه ی دانشگاه جان اف. کندی بود تا این که در سال 1996 از این شغل استعفا داد و به نویسندگی تمام وقت روی آورد. کارن کشمن اکنون در جزیره ی واشون در نزدیکی سیاتل، زندگی می کند و داستان می نویسد.
نکوداشت های کتاب دستیار ماما
It's a rouser for all times.
اثری برانگیزاننده در همه ی زمان ها.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Cushman has a unique talent for writing small pithy novels.
کشمن، استعداد منحصر به فردی در نوشتن رمان های مختصر و مفید دارد.
Carol Hurst

A funny, wise, compassionate story.
داستانی بامزه، خردمندانه و پراحساس.
Penguin Random House Penguin Random House

قسمت هایی از کتاب دستیار ماما (لذت متن)
فقط به خاطر این که همه چیز را نمی دانی، دلیل نمی شود که هیچ چیز ندانی.

او رویای هیچ چیز را نمی دید، چون امید هیچ چیز را نداشت و انتظار هیچ چیز را نمی کشید. درونش به اندازه ی همان شب برفی، سرد و تاریک بود.

می دانم که چه می خواهم. شکمی سیر، قلبی خشنود و جایی در این دنیا.