کتاب بگذار لبخندت را ببینم

A Manual for Cleaning Women
کد کتاب : 41149
مترجم : مرضیه ناصرخانی
شابک : 978-6226242059
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 428
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

نامزد جایزه Kirkus

معرفی کتاب بگذار لبخندت را ببینم اثر لوسیا برلین

کتاب «بگذار لبخندت را ببینم» مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی «لوسیا برلین» است که نخستین بار در سال 2015 انتشار یافت. بسیاری از داستان های این مجموعه، رگه های خودزندگینامه ای دارند و دربردارنده ی شخصیت هایی جایگزین برای خود «برلین»، پسرانش و اطرافیان او هستند. شوخ طبعی های گزنده و تأثیرگذار «برلین»، واقع گرایی بی پرده ی او، و توانایی این نویسنده در گنجاندن جزئیاتی که در داستان های مختلف تکرار می شوند، کتاب «بگذار لبخندت را ببینم» را به مجموعه ای منحصر به فرد و جذاب تبدیل کرده است. این مجموعه، «لوسیا برلین» را که در سال 2004 چشم از جهان فرو بست، دوباره در مرکز توجهات علاقه مندان به داستان های کوتاه قرار داده است.

کتاب بگذار لبخندت را ببینم

لوسیا برلین
«لوسیا برلین»، زاده 1936 و درگذشته 2004، نویسنده ای آمریکایی بود. او در زمان حیات، مخاطبین اندکی داشت اما در سال 2015، یازده سال پس از مرگ خود، با انتشار مجموعه ای منتخب از داستان های کوتاهش به شهرت ادبی دست یافت.
نکوداشت های کتاب بگذار لبخندت را ببینم
A remarkable collection from a master of the form.
مجموعه ای شایان توجه اثر یکی از استادان قالب داستان کوتاه.
Barnes & Noble

Here we witness the emergence of an important American writer.
در این اثر، شاهد ظهور یک نویسنده ی آمریکایی مهم هستیم.
New York Times New York Times

Marvelous.
حیرت انگیز.
Washington Post Washington Post

قسمت هایی از کتاب بگذار لبخندت را ببینم (لذت متن)
دیگر چه چیزهایی را از دست داده ام؟ چند بار در طول زندگی ام در ایوان پشتی نشسته بودم، نه جلویی؟ چه چیزهایی به من گفته شده که هرگز نتوانسته ام بشنوم؟ چه عشقی احتمالا وجود داشته که من هرگز احساس نکرده ام؟

تنها دلیلی که توانسته ام تا حالا زندگی کنم، این بوده که من گذشته ام را دنبال خودم نمی کشم، آن را رها می کنم. اگر آن ها را راه بدهم، در باز خواهد شد و طوفانی از درد، قلبم را پاره پاره و چشم هایم را از شرم کور می کند و فنجان ها و بطری ها را می شکند و پنجره ها را به هم می کوبد تا این که با لرزشی و هق هقی، من در را ببندم و تکه های خرد شده را جمع کنم.

هر چیز خوب یا بدی که در زندگی من رخ داده، قابل پیش بینی و غیر قابل اجتناب بوده است، خصوصا تصمیم ها و اعمالی که تضمین کرده اند من حالا کاملا تک و تنها باشم.