کتاب آبشار یخ

Icefall
کد کتاب : 414
مترجم :
شابک : 978-600-353-138-3
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 384
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2011
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

برنده ی جایزه ی ادگار سال 2012

معرفی کتاب آبشار یخ اثر متیو جی کربی

سولویگ به همراه برادر، خواهر بزرگترش و ارتشی از جنگجویانی بی قرار و مضطرب، در دژی مخفی میان کوه های سر به فلک کشیده و دریایی یخ زده اسیر شده و انتظار خبر پیروزی پدرش در جنگ را می کشد. اما همزمان با سردتر شدن هوا و قطورتر شدن یخ های به نظر آب نشدنی، خیانت هایی خون بار شکی باقی نمی گذارند که خائنی در میان این جمع حضور دارد. سرمایی جان سوز به درون دیوارها نفوذ می کند و محیط تنگ و خفه کننده ی دژ، کم کم این اسیران زمستان را به جان هم می اندازد. همه ی محافظین، جزو مظنونین هستند و فرزندان پادشاه باید دوستان و متحدین خود را عاقلانه انتخاب کنند. آیا سولویگ و خواهر و برادرش می توانند از ماه های طولانی زمستان جان به در ببرند و قبل از این که حکومت پادشاهی شان نابود شود، خائن را شناسایی کنند؟

کتاب آبشار یخ

متیو جی کربی
متیو جی.کربی، زاده ی 28 ژانویه ی 1976، نویسنده ی آمریکایی کتاب های کودک و نوجوان است که از دوران کودکی اش می نوشته و برای خود داستان سرایی می کرده است. این نویسنده در کالج، در زمینه های تاریخ و روانشناسی تحصیل کرد ولی بعد از مدتی به این نتیجه رسید که می خواهد برای کودکان و نوجوانان داستان بنویسد. بنابراین در یک مدرسه به عنوان روانشناس مشغول به کار شد و سپس شروع به نوشتن رمان برای نوجوانان کرد. اولین کتابش «ساعت کوکی» نام داشت و دومین اثرش «آبشار یخ». رمان او «آبشار یخ»، موفقیت های متعددی را ب...
نکوداشت های کتاب آبشار یخ
A well-crafted story rich with emotion and intrigue.
داستانی خوش ساخت با احساسات و هیجانی غنی.
Newsweek Newsweek

A tense mystery that blends history and Norse myth.
یک داستان معمایی پرتنش که تاریخ و اسطوره های اسکاندیناوی را در هم می آمیزد.
Publishers Weekly Publishers Weekly

Kirby is a strong emerging novelist.
کربی، رمان نویسی قدرتمند و در حال شکوفایی است.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب آبشار یخ (لذت متن)
هیک همچون غولی یخی آن ها را لگدکوب می کند و در هم می کوبد؛ با دیدن این صحنه، ترس و وحشت وجودم را پر می کند. سپرها می شکافند، شمشیرها می شکنند و نیزه ها خرد می شوند. دورتا دورش، جسدها روی هم کپه می شوند. اما هنوز برسرکر آخرین نفرشان را به آن دنیا نفرستاده، موج جدیدی از جنگجویان به طرفش حمله می کنند. نگهبانان ما را عقب می کشند و از صحنه نبرد دور می کنند. ترس را در وجود جنگجویی که مرا نگه داشته، حس می کنم و تلاش می کنم خودم را از دستش آزاد کنم.

گاهی اوقات، وقتی چیزی را بی صبرانه می خواهیم، از شکست، بیشتر از نداشتن آن چیز می ترسیم.

او می گوید:«هرگز به داستان سرایان اعتماد نکن؛ همه ی ما دروغ گوییم.»