کتاب ساحل آرامش

Sahel-e Aramesh
کد کتاب : 41717
شابک : 978-9647543743
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 520
سال انتشار شمسی : 1392
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : ---
منیر مهریزی مقدم
متولد سال 1347 در شهرستان سبزوار (خراسان رضوی) و فرزند هفتم یک خانواده پرجمعیت و صمیمی هستم: 6 خواهر و 3 برادر. پدر مرحومم راننده کامیون بود و مادر مهربان و زحمتکشم خانه دار (که البته ایشان در قید حیات هستند).از دوران کودکی فقط بازی های پرتحرک ( و البته بدون کامپیوتر! ) را به یاد دارم که هنوز از یادآوری و مرور آنها لذت می برم.از ابتدای ورود به کلاس اول ابتدایی، با علاقه خاصی به ادبیات، خصوصا املاء و انشاء در سال های بالاتر توجه کردم. با یادگرفتن حروف، در هر جا چشمم کار می کرد جمله سر هم می کر...
دسته بندی های کتاب ساحل آرامش
قسمت هایی از کتاب ساحل آرامش (لذت متن)
اهایم از فشار کفشها زق زق می کرد.همانطور که به روی صندلی نشسته بودم یک پایم را روی پای دیگر انداخته و کفشم را درآوردم.با نفس کشیدن پایم خود هم نفس عمیقی کشیدم.مامان دست به زانویش گرفت و بلند شد.خطاب به من گفت: - پاشو مادر.باید برای جمع و جور کردن این همه ریخت و پاش از یک جایی شروع کنیم. نالیدم و گفتم: - وای مامان جان تورو خدا امشبه رو ولم کن.من لااقل تا فردا صبح باید به این پاها استراحت بدم.الان داشتم فکر می کردم چطور تا اتاقم برسم.شما می گویید پاشم جمع و جور کنم!! - خوب حقته مادر.چقدر گفتمت این کفش ها به دردت نمی خوره گفتی الا بلا که همینا.من تعجبم تو چطوری از سر شب با همین کفشها اینقدر رقصیدی حالا به کار کردن که رسید نمی تونی!! از خرید کفش ها یادم آمد.مامان اصلا به این کفش ها راضی نبود ولی کلی قهر و ناز کردم تا بالاخره رضایتش را گرفتم قصدم این بود که قدم را از آن چه هست بلند تر نشان بدهم و بزرگتر به نظر برسم. عمو مصطفی که به صحبت های ما گوش می داد خندید و به مامان گفت: - اذیتش نکن زن داداش خسته شده.شما هم امشب کاری نکنید خیلی خسته اید. به روی عمو مصطفی خندیدم.مامان کوتاه نمی آمد.