کتاب ریچارد سوم

The Tragedy of King Richard the Third
کد کتاب : 4195
مترجم :
شابک : 9789641855439
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 256
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1593
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب ریچارد سوم اثر ویلیام شکسپیر

نمایشنامه"ریچارد سوم"، اثر شکسپیر، روایت تاریخی و تراژیک نبرد قدرت است. روایت رسیدن به تاج و تخت و سلب نهایی آن در آماج حوادث و انتخابهای گاه نادرست و سرنوشت ساز انسان. نمایشنامه"ریچارد سوم"، داستان شاه منفوری را بازگو میکند که با زشت سیرتی و زشت صورتی که شکسپیر از او به تصویر میکشد، تمام شخصیت های دیگر داستان را به محاق میبرد. این نمایشنامه، طولانی ترین نمایشنامه پس از هملت به شمار میرود. شکسپیر، این نمایشنامه را بر اساس وقایع سده شانزدهم میلادی و ظهور و سقوط شاه ریچارد سوم نوشته است و در این راه، چنان دقیق و ظریف شخصیت پردازی کرده است که خواننده در خلال داستان با شخصیت ها احساس نزدیکی و همذات پنداری کرده و خود را در مقابل حوادث و انتخابهایی که با آنها روبرو هستند، میبیند. شکسپیر داستان را به قدری ماهرانه روایت میکند که خواننده در لحظه، خود را در حال تصمیم گیری به جای شخصیت ها یافته و درباره مسائل انسانی و اخلاقیات و عدم تطابق انتخابها و تصمیمهایش با آنها تعمق میکند. زبان شکسپیر به دلیل عصری که در آن میزیسته، برای زمان ما ساده و روان نیست؛ چندان که در مهد خود او نیز، آثارش آسان سازی میشوند تا فهم آن برای خوانندگان میسر شود. از این رو، ترجمه این آثار مهم به زبان فارسی، نعمتی قابل قدردانی است که امید است از آن کمال بهره برده شود.

کتاب ریچارد سوم

ویلیام شکسپیر
ویلیام شکسپیر، زاده ی سال 1564 و درگذشته ی سال 1616 میلادی، شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی بود. بسیاری او را بزرگترین نویسنده در زبان انگلیسی دانسته اند.شکسپیر در 26 آوریل 1564 در شهر استراتفورد در انگلستان غسل تعمید داده شد. شهرت او به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و نمایشنامه نویس منحصر به فرد است و برخی او را بزرگترین نمایشنامه نویس تاریخ می دانند. با این حال، بسیاری از حقایق زندگی او مبهم است. پدرش از صاحب منصبان دیوانی بود که گویا بعدها با مشکلات مالی مواجه شد و مادرش، فرزند زمین داری نسبتا...
قسمت هایی از کتاب ریچارد سوم (لذت متن)
پرده اول، صحنه اول لندن، حوالی برج لندن ریچارد، دوک گلاستر وارد می شود. تک گویی ریچارد:حالیا زمستان ناخشنودی ما در پرتو این خورشید یورک به تابستانی بشکوه بدل شده ست و ابرهای تیره غران فراز سر خاندان ما به ژرفای اقیانوس فرورفته اند. و حربه های فرسوده مان به یادگار به دیوار آویخته. شبیخون بی امانمان به دیدارهای شاد و لشکر نمایی های هول آورمان به رقصی موزون جای پرداخته است. جنگ دژم سیما آژنگ پیشانی بازکرده و دیگر بر نریان خفتان پوش نمی نشیند. تا لرزه برجان دشمن جبون اندازد. بل هماهنگ با نوای دل نشین عود چمان چمان به خوابگاه بانوان می شتابد. من اما به بالا نه چنانم که درخور پای کوبی باشم و به سیما نه آن که در آیینه مجیز خویش بگویم. آری، من که نقشی ناخوش خورده ام و از کر و فر عشق بهره ای نبرده ام تا پیش پیش پری رویان عشوه گر بخرامم، من که از بالایی به اندام وی نصیب مانده ام و به اغوای این طبیعت ترفند باز کژسان و ناتمام و پس رانده نابهنگام نیم ساخته به این سرای سپنچ فروافتاده ام، من که چندان کژپای و نابهنجارم که چون لنگ لنگان از کنار سگان بگذرم به عوعو می افتند، باری، در این عیش و نوش صلح که نوا سازی نی لبک ها را درخور است خاطری چنان شاد ندارم که وقت به یاوه بگذرانم و جز این ام کاری نیست که تماشاگر سایه خود در آفتاب باشم و در پیکر کژسان خود نظاره کنم. پس، حال که سزاوار عاشقی نیستم تا مجلس آرای این ایام خوش گویی باشم بر آنم که در شرارت داو تمام بگذارم و از سرور عاطل این روزها بیزاری بجویم.