کتاب شعری که شنیده نشد

رمان «شعری که شنیده نشد» نوشته‌ی رنه واتسون درباره‌ی دختری دوازده‌ساله به نام آمارا است که در شهر بیورتون، اورگان زندگی می‌کند. او تنها فرزند خانواده است و رابطه‌ای صمیمی با مادرش دارد، اما همیشه احساس کرده که چیزی از گذشته‌ی پدرش را نمی‌داند. او از پدرش زیاد درباره‌ی نیویورک، جایی که در آن بزرگ شده، شنیده ولی هر بار که سعی کرده بیشتر بپرسد، پدرش از جواب دادن طفره رفته. آمارا تصمیم می‌گیرد برای تولدش از خانواده‌اش بخواهد به او اجازه دهند همراه پدرش به نیویورک برود.
بعد از بحث‌هایی میان پدر و مادر آمارا، با این سفر موافقت می‌شود. او برای اولین بار به نیویورک می‌رود تا خانواده‌ی پدری‌اش، از جمله پدربزرگ، مادربزرگ، عمو و عموزاده‌هایش را ببیند. وقتی به محله‌ی هارلم می‌رسد، متوجه می‌شود آن‌طور که در ذهنش تصور کرده بود نیست. فضای شهر برایش غریبه است و خانواده‌ای که مشتاق دیدن‌شان بود، آن‌طور که انتظار داشت با او گرم نمی‌گیرند. بین پدرش و پدربزرگش هم اختلافاتی وجود دارد که او پیش‌تر نمی‌دانست. در همین زمان، آمارا مشغول یک پروژه‌ی مدرسه‌ای هم هست: ساخت یک "کپسول زمان" که در آن باید چیزهایی قرار دهد که برایش اهمیت دارند و به هویتش مربوط می‌شوند. این پروژه باعث می‌شود بیش‌تر درباره‌ی ریشه‌هایش فکر کند؛ درباره‌ی این‌که خانواده‌اش از کجا آمده‌اند، چه چیزهایی را از گذشته با خود به حال آورده‌اند و او خودش چه چیزی را می‌خواهد حفظ کند. این جست‌وجو هم‌زمان با شناخت بیشتر او از فضای هارلم و تاریخ آن پیش می‌رود.
کتاب به موضوعاتی مثل تنش‌های خانوادگی، فاصله‌ی بین نسل‌ها، و تأثیر گذشته بر روابط امروز می‌پردازد. آمارا تلاش می‌کند بین پدر و پدربزرگش میانجی‌گری کند و بفهمد دلیل این اختلاف‌ها چیست. از طرفی، درگیر کشف خودش هم هست؛ اینکه به‌عنوان دختری سیاه‌پوست در محله‌ای عمدتا سفید، چطور می‌تواند احساس تعلق پیدا کند. داستان از زاویه‌ی دید آمارا روایت می‌شود و در طول آن، او با موقعیت‌هایی روبه‌رو می‌شود که باعث می‌شوند نگاهش به خانواده، هویت و مفهوم "خانه" تغییر کند.