کتاب ژان کریستف (4جلدی)

Jean - Christophe
کد کتاب : 20145
مترجم :
شابک : 978-9643203924
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 2178
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1911
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 19
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت
تعداد جلد : 4

ژان کریستف (4 جلدی)
Jean - Christophe
  • 15 % تخفیف
    1,750,000 | 1,487,500 تومان
  • موجود
  • انتشارات: نگاه نگاه
    نویسنده:
کد کتاب : 4609
مترجم :
شابک : 9789643515416
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 1780
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1904
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت
تعداد جلد : 4

ژان کریستف (2جلدی_باقاب)
Jean - Christophe
  • 15 % تخفیف
    1,825,000 | 1,551,250 تومان
  • موجود
  • انتشارات: نگاه نگاه
    نویسنده:
کد کتاب : 135611
مترجم :
شابک : 978-9643515416
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 1782
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1904
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت
تعداد جلد : 2

ژان کریستف (4جلدی)
Jean - Christophe
ادبیات کلاسیک جهان24
  • 15 % تخفیف
    1,495,000 | 1,270,750 تومان
  • موجود
  • انتشارات: نگاه نگاه
    نویسنده:
کد کتاب : 135612
مترجم :
شابک : 978-2000834175
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 1780
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1904
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت
تعداد جلد : 4

ژان کریستف (چهار جلدی)
Jean - Christophe
کد کتاب : 4610
مترجم :
شابک : 9789648263664
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 1923
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1911
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---
تعداد جلد : 4

معرفی کتاب ژان کریستف (4 جلدی) اثر رومن رولان

ژان کریستف ، که توسط رومن رولان ، نویسنده ی مطرح فرانسوی نوشته شده است یک رمان زندگی نامه ای روان شناسانه ، در ده جلد است. . شخصیت اصلی آن ، ژان کریستف ، یک نابغه ی موسیقی و یک قهرمان واقعی است. او علیه شر و ریاکاری قیام می کند و در ادبیات ، سیاست و جامعه و همچنین موسیقی، صادقانه به دنبال حقیقت است. این کتاب ، بحث در مورد جنبش ها و فعالیت های فکری دوران مدرن است. و تمام اتفاقات آن از زندگی خود ژان کریستف گرفته شده است. ژان کریستق در فقری وحشتناک در یک شهر کوچک آلمان ، در نزدیکی مرز فرانسه متولد شده است. پدر الکلی و همیشه مست او، قبل از هفت سالگی ، او را آموزش می دهد تا به عنوان یک اعجوبه در عرصه ی موسیقی ظاهر شود. او در سن چهارده سالگی نان آور خانواده می شود . ژان کریستف با ایده های اصلی خود در موسیقی و استقلال اندیشه خود ، نوازندگان شهر بومی خود را مورد اهانت قرار می دهد. او پس از نزاع و جدال با پلیس مجبور می شود که در سن بیست سالگی آلمان را ترک کند و به پاریس فرار کند. در پاریس در فقری وخیم ، او برای موسیقی و ایده آل های سازش ناپذیر خود می جنگد و اخلاق ، رفتار و موسیقی فرانسوی را مورد بازبینی قرار می دهد.
رومن ورلان به خاطر نوشتن رمان ژان کریستف در سال 1905 موفق به دریافت جایزه ی پریکس فمینا و در سال 1915 موفق به دریافت جایزه ی پولیتز ادبیات می شود.

کتاب ژان کریستف (4 جلدی)


ویژگی های کتاب ژان کریستف (4 جلدی)

برنده جایزه پولیتزر

برنده جایزه ی فمینا سال 1905

رومن رولان
رومن رولان، زاده ی ۲۶ ژانویه ۱۸۶۶، درگذشته ی ۳۰ دسامبر ۱۹۴۴، نویسنده ی فرانسوی بود. او در سال ۱۸۶۶ در شهر کلامسی، در ایالت بورگونی، در خانواده ی بورژوآی مرفهی به دنیا آمد.در چهارده سالگی به همراه خانواده اش برای تحصیل راهی پاریس شد. در نوجوانی با افکار باروخ اسپینوزا آشنا شد و لئو تولستوی را کشف کرد. در ۱۸۸۹ در رشته ی تاریخ ادامه تحصیل داد و در ۱۸۹۵ به رم رفت و در رشته ی هنر مدرک دکترا گرفت.او دوبار ازدواج کرد. بار اول در ۱۸۹۲ با کلوتیلد برئال که نه سال بیشتر دوام نیاورد و بار دیگر پس از سی و...
قسمت هایی از کتاب ژان کریستف (4 جلدی) (لذت متن)
خروش رودخانه، از پشت خانه، به گوش می رسد. از سپیده دم، باران برشیشه های در و پنجره می کوبد. باریکه آب، از گوشه ترک دار شیشه، برآن روان می شود. روز زرد فام اندک اندک می میرد. هوای اتاق سنگین است، نه گرم و نه سرد. نوزاد در گهواره اش دست و پا می زند. هرچند پیرمرد، برای درون آمدن، پای افزایش را کنار در رها می کند، گام هایش، تخته کف اتاق را به ناله می آورد. کودک به گریه می افتد. مادر از بستر خم می شود تا او را آرام کند. پدر بزرگ، کورمال، چراغ را روشن می کند، تا کودک از تاریکی شب نهراسد. نور چراغ، بر چهره سرخ و خشن و چشمان درخشان و ریش سفید و زبر ژان - میشل پیر می تابد.

لوئیزا، با دستانی لرزان کودک را گرفت و او را در آغوش پنهان کرد. با لبخندی آشفته و شیفته به او نگریست. شرمناک گفت: - اوه، پسرکم، چه زشتی، چه زشتی، و من چه قدر دوستت دارم! ژان میشل، به کنار بخاری بازگشت. با قرولند به تیزکردن آتش پرداخت؛ اما لبخندی، پرده از ترشرویی خشونت بار چهره اش برمی گرفت. گفت: - عزیزم، دلخور نباش. او فرصت دارد که پوست عوض کند. از این گذشته، چه اهمیت دارد؟ از او جز این که مرد مردانه شود، چیزی دیگر نمی خواهند

لوئیزا، سیل آسا می گریست. - دیگر سرکوفتم نزنید. من، خود، بدبختم! هرچه که از دستم برآمده، کرده ام، کاش می دانستید وقتی که تنها هستم، چه اندازه میترسم! همیشه صدای پای او را در پلکان می شنوم. آن وقت چشم به در می دوزم که باز شود و از خودم می پرسم: خدایا! حالا با چه سر و وضعی پیدایش می شود؟ این فکر نابودم می کند.