کتاب نجوای جمجمه

The Whispering Skull
لاک وود و شرکا 2
کد کتاب : 46350
مترجم :
شابک : 978-6003746053
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 472
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

نامزد جایزه بهرین کتاب کودکان و نوجوانان گودریدز سال 2014

معرفی کتاب نجوای جمجمه اثر جاناتان استرود

کتاب « نجوای جمجمه» " لاک وود و شرکا 2 " نوشته « جاناتان استرود» توسط انتشارات سایه گستر منتشر شده است.
این داستان شما را تا آخر شب به خواندن ادامه می دهد، اما می خواهید چراغ ها را روشن بگذارید. استرود در اختراع دنیایی کاملا باورپذیر که بسیار شبیه دنیای ما است، اما به طرز وحشتناکی متفاوت است، نابغه ای است
در این رمان ترسناک اعضای شرکت «لاک وود» و شرکا با دو جسد روبه‌رو هستند که باید آن‌ها را دفن کنند. به هنگام دفن اجساد آن‌ها با جسد‌های دیگری مواجه می‌شوند که گویی روحشان سرگردان است. آن‌ها مدارکی درباره یک قاتل و یک گوسفند دزد پیدا کرده بودند و نیز «جان مالوری» که در بازار ویمبلدون دار زده شده بود. اعدام مالوری در کتاب «سرود مشهور» آن زمان تجلیل و تقدیس شده بود. این جریان با داستان روح‌گیری لاک وود و شرکا ارتباط پیدا کرده بود و... .

کتاب نجوای جمجمه

جاناتان استرود
جاناتان آنتونی استرود، زاده ی 27 اکتبر 1970، نویسنده ی انگلیسی است.استرود در بدفورد انگلستان به دنیا آمد و در همان سنین کودکی، شروع به نوشتن داستان کرد. علایق او در دوران کودکی، خواندن کتاب، کشیدن نقاشی و نوشتن داستان بود.استرود پس از فارغ التحصیلی از رشته ی ادبیات انگلیسی در دانشگاه یورک، در یکی از موسسات نشر کتاب در لندن مشغول به کار شد. او در طول دهه ی 1990 شروع به انتشار کتاب های خود کرد و خیلی سریع در این زمینه به موفقیت رسید.جاناتان استرود به همراه همسر و سه فرزندش در هرتفوردشایر انگلست...
نکوداشت های کتاب نجوای جمجمه
A heartily satisfying string of entertaining near-catastrophes, replete with narrow squeaks and spectral howls
مجموعه ای از صمیم قلب رضایت بخش از فجایع سرگرم کننده نزدیک به فاجعه، مملو از زوزه های خارق العاده

قسمت هایی از کتاب نجوای جمجمه (لذت متن)
همان لحظه بود که متوجه شدم دهان جورج به سبک عجیب و بی معنی باز مانده. که به خودی خو عجیب نیت و معمولا مرا آزار نمی دهد. در ضمن، چشمانش هم زیر شیشه های عینکش قلنبه شده بودند، انگار یک نفر آنها را از داخل فشار می داد اما این حالت هم برایم ناآشنا نبود. اما چیزی که مرا نگران کرد طرز بالا بردن دستانش بود. انگشت خپل و لرزان خود را به طرف جنگل دراز کرده بود. من و لاکوود مسیر انگشتش را دنبال کردیم، و دیدیم. در تاریکی و میان تنه ها و شاخه های در هم تنیده ی دختان، نوری روح مانند در حال نزدیک شدن بود. گفتم: غیر ممکنه من همین الان اونو منفجر کردم. نمی شه دوباره شکل گرفته باشه.......