کتاب «استعمار و علم» اثر جورج ان ولاهاکیس، به بررسی رابطه تنگاتنگ میان گسترش امپراتوریها و توسعه دانش علمی در دو قرن اخیر میپردازد. این کتاب با نگاهی چندرشتهای و متکی بر شواهد تاریخی، نشان میدهد که علم در دوران استعمار تنها یک فرآیند خنثی یا بیطرف نبوده، بلکه در بسیاری از موارد در خدمت گسترش قدرت، تسلط فرهنگی و مشروعیتبخشی به امپراتوریها عمل کرده است. ولاهاکیس در این اثر مجموعهای از مطالعات موردی را گرد هم آورده که به بررسی تحولات علمی در بستر امپراتوریهای بزرگ مانند بریتانیا، فرانسه، پرتغال، عثمانی، ایالات متحده، روسیه و چین میپردازند. او نشان میدهد چگونه علوم طبیعی، پزشکی، جغرافیا و حتی زبانشناسی، ابزارهایی در اختیار سیاستهای استعماری بودند. بهعنوان مثال، در هند و آفریقا، دانش پزشکی و مهندسی بهطور مستقیم برای تسلط بر منابع و کنترل جمعیت بهکار گرفته شد. یکی از محورهای مهم کتاب، تأثیر علم بر نظم نمادین قدرت است. موسسات علمی، موزهها و دانشگاههای تأسیسشده در مستعمرات نهتنها به انتقال دانش کمک کردند، بلکه برتری فرهنگی غرب را نیز تثبیت کردند. در عین حال، ولاهاکیس با اشاره به مقاومتهای بومی در برابر این روند، نشان میدهد که بسیاری از جوامع مستعمره با بومیسازی علم، تلاش داشتند استقلال فکری و فرهنگی خود را حفظ کنند. در فصلهای پایانی، نویسنده به دوره پس از استعمار و نقش جدید علم در کشورهای مستقلشده میپردازد. او تحلیل میکند که چگونه بازتعریف علم و جایگاه آن، به ابزاری برای توسعه ملی و بازسازی هویت فرهنگی تبدیل شده است. همچنین، تأکید میکند که بررسی علم بدون در نظر گرفتن زمینههای سیاسی و تاریخی، تحلیلی ناقص خواهد بود. این کتاب مخاطب را به بازاندیشی درباره ماهیت علم دعوت میکند و نشان میدهد علم، آنگونه که در روایتهای کلاسیک معرفی شده، لزوما خنثی یا جهانی نیست، بلکه در بسترهای خاص تاریخی و سیاسی شکل گرفته و تغییر یافته است. مطالعه این اثر دریچهای نو به روی درک رابطه پنهان و گاه سلطهگرانه میان علم و قدرت در روند تحولات تاریخی میگشاید.