کتاب کلاغ سفید

White Crow
کد کتاب : 47191
مترجم :
شابک : 978-6222440848
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 320
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

نامزد نشان کارنگی سال 2011

معرفی کتاب کلاغ سفید اثر مارکوس سجویک

کتاب «کلاغ سفید» رمانی نوشته ی «مارکوس سجویک» است که نخستین بار در سال 2010 منتشر شد. در انگلیس معاصر، دختری نوجوان به نام «ربکا» به اجبار به دهکده ای ساحلی به نام «وینترفولد» می رود و زندگی اش در «گرینویچ» را با زندگی در شهری عوض می کند که هیچکس را در آن نمی شناسد. «ربکا» اما خیلی زود با دختری عجیب به نام «فرلیث» آشنا می شود که درهای جهانی جدید و خطرناک را رو به او می گشاید و «ربکا» را وارد دنیای اسرار و افسانه های تاریک «وینترفولد» می کند. شخصیت جذاب و اسرارآمیز «فرلیث»—دختری تحلیلگر و باهوش که مدرسه را در چهارده سالگی ترک کرد و حالا در یک کمون زندگی می کند—مخاطبین را شیفته ی داستان «کلاغ سفید» خواهد کرد.

کتاب کلاغ سفید

مارکوس سجویک
مارکوس سجویک، زاده ی 8 آپریل 1968، تصویرساز، موزیسین و نویسنده ای انگلیسی است. سجویک قبل از تبدیل شدن به نویسنده ای تمام وقت، در یک کتاب فروشی مخصوص کتاب های کودک کار می کرد. او تا به حال چندین کتاب تصویری کودک نوشته و مجموعه ای از داستان های اساطیری و قصه های قومیتی برای مخاطبین بزرگسال را تصویرسازی کرده است.
نکوداشت های کتاب کلاغ سفید
Sedgwick keeps readers guessing to the very end.
«سجویک» مخاطبین را وادار می کند که تا انتها به حدس زدن ادامه دهند.
Publishers Weekly Publishers Weekly

Thought-provoking as well as intensely scary.
تفکربرانگیز و همچنین فوق العاده ترسناک.
Barnes & Noble

Genuinely scary.
واقعا هراس انگیز.
Booklist Booklist

قسمت هایی از کتاب کلاغ سفید (لذت متن)
جمعه شب است و «ربکا» در فکر سرنوشتش است. آیا باید رمان مسخره ای را که امروز صبح تمام کرد، از اول بخواند یا این که فیلم «جادوگر شهر آز» را ببیند، که بنا به دلیلی نامعلوم تنها دی وی دی موجود در خانه است. پدرش رفته است بیرون. «ربکا» نمی داند کجا. به نظر می رسد وقتی «ربکا» خانه است، پدرش می رود بیرون و وقتی پدرش خانه است، «ربکا» می رود بیرون. نوعی دوری گزینی هماهنگ.

به چند نفر از دوستانش در «گرینویچ» پیغام داده است، ولی هیچ جوابی نگرفته، که باعث می شود حس کند در ذهن آن ها تبدیل به خاطره ای از عهد عتیق شده است. به «آدام» هم پیغام داده است، جوری که انگار همه چیز بین آن ها عادی است، و کمی درباره ی «وینترفولد» و کمی هم درباره ی «فرلیث» برایش گفته است، اما او هم جواب نداده است. «ربکا» مایل ها از خانه دور است و از هفت دولت آزاد، ولی هیچ کاری ندارد انجام بدهد. حتی کسی را هم ندارد که با هم بیکار باشند.

سعی می کند دقیقا مشخص کند که چه چیز در او، به نظرش خیلی عجیب می آمد ولی نمی تواند. اما هرچه هست، می داند که مسئله فراتر از ظاهر اوست. فراتر از پوست نازک و رنگ پریده و چشم های پری وار او. چیزی است که مربوط به درونش می شود، ولی «ربکا» هنوز نمی تواند آن را تشخیص بدهد.