یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. گاوچرانی بود که روزها می رفت به صحرا. هنرش همین بود. یک روز که گاو ها را جلو انداخته بود و به صحرا می رفت، گذارش از جلوی قصر پادشاه افتاد. دختر پادشاه به پشت بام رفته بود. دختر آمد به لب بام که گاو ها را تماشا کند. چشم پسر به دختر افتاد. با همان نگاه اول، به یک دل نه، به هزار دل، عاشق شد..
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟