کتاب «فلاسفهی ناکام در عشق» نوشتهی اندرو شافر، نگاهی روایی به زندگی شخصی فیلسوفانی دارد که در تاریخ اندیشهی غرب نامشان با عقل، منطق و حقیقت گره خورده، اما در عرصهی احساس و عشق، چندان موفق نبودهاند. به بیانی دیگر، نویسنده در این کتاب با نثری طنزآمیز و سبک روایی نزدیک به زندگینامهی ادبی، چهرهی انسانی و گاه آسیبپذیر فیلسوفان را آشکار میکند. کتاب مجموعهای از روایتهای کوتاه دربارهی حدود سی فیلسوف است، از افلاطون و سقراط گرفته تا نیچه، شوپنهاور، کانت، و سارتر. هر فصل زندگی عاشقانهی یکی از این چهرهها را روایت میکند و نشان میدهد که چگونه گاه میان نظریههای اخلاقی و فلسفیشان با رفتارهای شخصیشان شکاف وجود داشته است. مثلا نویسنده دربارهی ایمانوئل کانت مینویسد که او چنان در نظم روزانه و محاسبهی عقلانی غرق بود که هیچگاه فرصت نکرد ازدواج کند. دربارهی نیچه، شکست عاطفیاش با لو آندره سالومه را روایت میکند، عشقی که بسیاری معتقدند نیچه را تا مرز فروپاشی روانی برد. یا دربارهی سورن کییرکگور میگوید چگونه او نامزدش، رجینه اولسن، را به بهانهی وظیفهی دینی رها کرد و بعد تمام عمر از دور به او عشق ورزید. در این روایتها، نویسنده نه فیلسوفان را تحقیر میکند و نه از آنها قهرمان میسازد. هدف او نشان دادن این است که حتی بزرگترین ذهنهای تاریخ، که میتوانستند نظامهای فکری پیچیده بسازند، در مواجهه با عشق و احساسات انسانی دچار تناقض، ترس یا ناتوانی میشدند. همچنین، از نظر تاریخی، کتاب تصویری از سیر دگرگونی نگاه فیلسوفان به عشق نیز ارائه میدهد؛ از دیدگاه افلاطون که عشق را نردبانی برای صعود به زیبایی مطلق میدانست، تا نیچه که عشق را نیرویی ویرانگر میخواند و تا سارتر و بووآر که عشق را میدان مبارزهی آزادی و تملک میدیدند. این تطور نشان میدهد که «عشق» برای فیلسوفان نه فقط تجربهای شخصی، بلکه موضوعی فکری بوده است که بر فلسفهی آنها اثر گذاشته است. در مجموع، کتاب با زبانی ساده و طنز دقیق، فاصلهی میان فلسفه و زندگی را به تصویر میکشد. برای خوانندهای که شاید علاقهمند به فلسفهی آکادمیک نباشد، این کتاب فرصتی است برای آشنایی با فیلسوفان از زاویهای انسانیتر و ملموستر. متن هرچند سبک و سرگرمکننده است، اما در پس آن پرسشی جدی مطرح میشود: آیا اندیشهی ناب میتواند از تجربهی زیسته جدا باشد؟