کتاب لنگرگاهی در شن روان

Langargahi dar shene ravan
شش مواجهه با سوگ و مرگ
کد کتاب : 51337
مترجم :
شابک : ‫‬‭978-6226194464
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 189
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2021
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 10
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب لنگرگاهی در شن روان اثر چیماماندا انگزی آدیچی

«بگذارید اشکم را بریزم»؛ بسیاری از ما در سوگ ها و فقدان هایی که در زندگی تجربه کرده ایم، با عجز، این جمله و شبیه به این را خطاب به دیگرانی که از بی تابی ما بی تابند، به زبان آورده ایم یا مستأصل به آن فکر کرده ایم. سوگواری چیست و چرا اینقدر مهم است؟ روانکاوی و روانشناسی سعی کرده به آن پاسخ هایی دهد، ولی آیا این پاسخ ها، به کار انسان سوگوار می آیند؟ در این میان اما هنر و به ویژه ادبیات ثابت کرده که به کار می آید. خواندن و نوشتن در هنگامه ی سوگواری، یکی از عجیب ترین و منحصربه فردترین تجربه های بشری ست. خواندن آنچه نویسندگان از مرگ عزیزانشان نوشته اند، ورود به دنیایی ست که حتی اگر خودمان نیز هنوز مرگ و سوگی عظیم را تجربه نکرده باشیم، تأثیر شگرفی بر ما خواهد گذاشت. کتاب «لنگرگاهی در شن روان: شش مواجهه با سوگ و مرگ» سند زنده ی تأثیر ادبیات در هنگامه ی دهشت مرگ و فقدان است. روایت اینکه چه طور، اذهان بزرگ نویسندگان بزرگ می تواند تجربه ای چنین جانکاه را به اثری ادبی تبدیل کند که خود، یک فرم سوگواری ست؛ گونه ای مناسک که خاصه ی نویسندگان است. نوشته های شش نویسنده از دیروز و امروز، در قالب های جستار، نامه نگاری و خاطره نویسی در کتاب «لنگرگاهی در شن روان: شش مواجهه با سوگ و مرگ» کنار هم قرار گرفته اند. نوشته هایی در سوگ پدر، مادر، همسر، فرزندان و دوستان که از «راینر ماریا ریلکه» ی قرن نوزدهمی تا «چیماماندا انگزی آدیچی» قرن بیست ویکمی را در برمی گیرد که این آخری، از مرگ پدرش در همین دوران کرونا نوشته است؛ لحظه ای اکنون و نزدیک به خوانندگان کتاب در دهه ی سوم آغاز هزاره ی سوم. اگر شما نیز به وقت خواندن نوشته ی خودتان در مرگ عزیزی، بیش از زمان نوشتنش اشک ریخته اید، «لنگرگاهی در شن روان»، بیش از دیگران، بر شما اثر خواهد کرد.

کتاب لنگرگاهی در شن روان

قسمت هایی از کتاب لنگرگاهی در شن روان (لذت متن)
سوگ معلم سنگدلی ست. یادت می دهد عزاداری چه بی مروت است، چقدر پر از خشم است. یادت می دهد تسلیت ها چقدر پوچ اند. یادت می دهد سوگ چقدر به زبان مربوط است، به ناتوانی زبان، به پرپر زدن برای کلمه ها. چرا پهلوهایم این قدر درد می کنند و تیر می کشند؟ بهم می گویند از گریه است. نمی دانستم با ماهیچه هایمان هم گریه می کنیم. خود درد عجیب نیست، حس کردنش در پوست و گوشتم عجیب است. دهانم آن قدر تلخ است که نمی توانم تحملش کنم. انگار غذای فاسدی خورده باشم و بعد یادم رفته باشد مسواک بزنم. انگار وزنه ی سنگین و مهیبی روی سینه ام گذاشته اند. توی بدنم حسی از فروپاشی ابدی دارم. اختیار قلبم از دستم در رفته؛ استعاره ای در کار نیست، همین قلب گوشتی را می گویم. خودسر شده. زیادی تند می زند. ضربانش با ضرب آهنگ خودم جور نیست. رنجی که می کشم فقط روحی نیست، جسمی هم هست. گوشت تنم، ماهیچه هایم، همه ی اندام هایم ناخوش اند. ایستاده، نشسته، خوابیده، در هیچ حالتی راحت نیستم. تا چند هفته دلم آشوب است و پیچ می زند. مدام حس می کنم اتفاق بدی در راه است. به دلم افتاده کس دیگری هم می میرد و چیزهای بیشتری هم از دست خواهیم داد. یک روز صبح، اکی کمی زودتر از معمول بهم تلفن می کند. در دلم می گویم بگو، زود بگو، باز کی مرده؟ مامان مرده؟
چیماماندا انگزی آدیچی