«بهترین بودن» نوشتهی مسعود ملکیاری و داستانی برای کودکان است. شخصیت اصلی این داستان یک فلوت به نام فلو است. فلو در پی یک اتفاق ناگوار زندگیاش دچار تغییر میشود. او که فلوت خوشصدایی بوده بر اثر این حادثه آوازهای زیبایش را از دست میدهد و فقط دو نت برایش میماند. این اتفاق، اعتماد به نفس فلو را خدشهدار میکند و او را غمگین و سرخورده میکند. فلو به سراغ افراد مختلف میرود تا شاید بتواند با کمک آنها دوباره آوازهایش را به دست بیاورد و به حالت اولیهی خودش برگردد. در این مسیر او با شخصیتهای مختلف روبرو میشود که هر کدام تجربیات و دیدگاههای متفاوتی دربارهی مفهوم بهترین بودن دارند. فلو در طول سفرش راههای خلاقانه و جالبی برای پیدا کردن شادی پیدا میکند. او هربار با پیدا کردن شادی میتواند نتها و آهنگهای زیباتر و بهتری بنوازد. از خلال این برخوردها، فلو درمییابد که بهترین بودن لزوما به معنای بینقص بودن نیست. نویسنده با این داستان ساده به مخاطبان کودک میآموزد که هر فردی با استعدادها و تواناییهای منحصر به فردی متولد میشود و بهترین بودن به معنای کشف این استعدادها و شکوفا کردن آنها به بهترین شکل ممکن است. بهترین بودن به معنای رقابت با دیگران و شبیه آنها شدن، نیست. بهترین بودن، به معنای سفری برای شناخت خود و کشف هویت واقعی خویشتن است. فلو در این داستان به دنبال «بهترین بودن» است اما پس از برخورد با آدمهای مختلف درمییابد همه انسانها با وجود ضعفها و نقصهایشان ارزشمند هستند. فلو به دنبال یافتن صدای واقعی و اصیل خودش است و این یعنی دریافتن و گوش دادن به صدای درون. نویسنده با انتخاب یک ساز که صدای زیبایی دارد براین نکته، یعنی شنیدن صدای درون تاکید میکند. فلو درمییابد با وجود نقص او میتواند بهترین نسخهی خودش باشد و خودش را با دیگران مقایسه نکند. هر فردی، فارغ از استعدادها و تواناییهایش، موجودی باارزش است. «بهترین بودن» داستانی ساده و شاعرانه است که نشان میدهد چگونه میتوان اتفاقات ناخوشایند زندگی را پذیرفت و در همان حال تواناییها و استعدادهای خود را کشف کرد.
درباره مسعود ملک یاری
مسعود ملک یاری، نویسنده، مترجم و منتقد کتاب متولد سال 1359 است. وی فارغالتحصیل كارشناسي سینما (گرایش فیلمنامهنویسی) از دانشگاه هنر(1378-1384) و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی (سوره. 1384- ) می باشد.